جلسه هیئت مدیره

جلسه هیئت مدیره محترم انجمن روز دوشنبه مورخه 94/11/05 در دفتر جناب آقای مصطفی احمدی برگزار گردید. در این جلسه ابتداء توضیحاتی را جناب دکتر ولی پور در خصوص مسائل جاری انجمن ارائه دادند. در ادامه نیز در خصوص چگونگی برگزاری شونیشت خانوادگی (جشن اسفندگان) در کتابخانه ملی در تاریخ 25 بهمن ماه 94 که قطعا با حضور مدیران عالی و مفاخر علمی ، ورزشی و ادبی و فرهنگی و یه ویژه بانوان برجسته منطقه که با تقدیر و تجلیل همراه خواهد بود، که بحث و بررسی و هماهنگیهای لازم صورت گرفت.
اهم موضوعات مورد بحث:
1- امور مالی انجمن
2- روند جاری انجمن
3- حق عضویت
4- در خصوص برگزاری جشن اسفندگان

مهمترین موضوع مورد بحث در خصوص تامین هزینه های جشن اسفندگان بود که با بحث و بررسی صورت گرفته تمهیدات لازم صورت گرفت.

در ضمن مقرر شد در خصوص چگونگی دریافت ورودی که به صورت فروش بلیط با مبالغ متفاوت برای جایگاه های محتلف سالن با بازدید از سالن ارائه گزارش شود.
با احترام: مسعود نورانی دبیر اجرایی انجمن فرهنگی هنری تلارپه(قائمشهری ها، سوادکوهی ها، جویباری ها، سیمرغی های مقیم تهران)

کنسرت موسیقی اقوام با اجرای گروه کایر


 مازندنومه: محمد رضا حمیدی -مدیر برنامه گروه موسیقی کایر- گفت: اعضای گروه کایر به دنبال اجرای موفقیت آمیز خود در فستیوال بزرگ مولانا در شهر قونیه که چندی پیش برگزار شد، به عشق مردم اهل هنر، 29 دی ماه سال جاری (در دو سانس) و همزمان با سالروز تولد حضرت محمد (ص)، کنسرت «نوای فولکلور ایران» را به سرپرستی سید جمال محمدی در سالن همایش های برج میلاد تهران به روی صحنه خواهند برد.  

وی  افزود: ترانه های محلی اولین پایه تجربی موسیقی هر کشوری به شمار می روند و در واقع سرمایه اصلی موسیقی یک کشور را باید در موسیقی ها و نغمه های محلی و بومی آن کشور جست وجو کرد.

حمیدی یادآور شد: موسیقی فولکلوریک ایران از تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم زندگی مردم در طول قرون متمادی سرچشمه می گیرد و برای مردم ایران فقط یک وسیله ساده تفریحی یا یک منبع ارضای روحی نیست، بلکه با اعمال و رفتار روزمره افراد جامعه ارتباط دارد، مردمی که سعی می کنند احساسات خود را بی تکلف با تشبیهات ساده به شکل آهنگ ها و ترانه های ساده و عامیانه بیان کنند.

مدیر برنامه های گروه موسیقی برادران محمدی(کایر) تاکید کرد: گروه موسیقی کایر در کنسرت دی ماه خود، قطعاتی را از نواحی مختلف ایران زمین با گویشهای لری، کردی، مازندرانی، گیلکی، بوشهری، بندری، آذری و خراسانی اجرا خواهد کرد.   گفتنی است یک بلیت رفت و برگشت به جام جهانی ۲۰۱۴ به قید قرعه به حاضران در سالن اهدا می شود.   علاقه مندان می توانند برای تهیه بلیت این برنامه به سایت http://www.sigozar.com/  مراجعه کنند.

سومین همایش سوادکوهی های مقیم تهران

  مازندنومه: اولین جلسه هماهنگی جهت برگزاری سومین همایش بزرگ سوادکوهی های مقیم تهران روز گذشته با حضور هیأت اجرایی برگزار شد.

  محور اصلی این جلسه، هماهنگی به منظور برگزاری سومین همایش بزرگ سوادکوهی های مقیم تهران بود.

زمان و مکان فروش بلیت و ریز برنامه های این همایش بزرگ که سالانه در تهران برگزار می شود، به زودی اطلاع رسانی می شود.

'گزارشی ازشونیشت 24 آذر 92

احمد ولیپور: شونيشت انجمن فرهنگي تلارپه ( قائم شهر ، سوادكوه ، جويبار و كياكلايي هاي مقيم تهران )  به مناسبت دهمین سال تاسیس، يك شنبه شب در سالن الهيه سازمان تامين اجتماعي برگزار شد .


اين جلسه كه با حضور اعضاي هيات مديره ادوار انجمن ، بازرسان قانوني و نمايندگان ساير انجمن هاي مازني مقيم تهران برپا شد ، ضمن برگزاري انتخابات هيات مديره  و بازرس ، برنامه هاي متنوعي نيز به اجرا در آمد، از جمله گروه موسيقي تلارپه باسرپرستی علي جواديان و با آواز پرويز سياه دشتي به اجرای برنامه پرداخت.

در این نشست، انتخابات هيات مديره و بازرس انجمن برگزار شدند و علي جواديان، احمد وليپور، ليلا احمدي، محمد باقر ولي پور، نظام الدين نوري، رضا صديقي  و علي شكري به عنوان اعضاي  اصلي و علي البدل هيات مديره و مصطفي احمدي و علي احمدي به عنوان اعضاي اصلي و علي البدل بازرسي  انتخاب و معرفی شدند.

گفتنی است نشريه داخلي انجمن تلارپه (ونگ وا ) با لوگو و طراحي جديد، نیز كتاب هاي تاريخ طبرستان ، پيرون گفته ، افسانه هاي سوادكوه و ... در این برنامه توزيع شد..  .شونيشت

سی دی سابق تلارپه هم به قيمت 5 هزارتومان در این نشست توزیع شد.

 

شونیشت انجمن تلارپه

شونیشت انجمن تلارپه همراه با انتخاب هیات مدیره جدید روز یک شنبه از ساعت 19 الی 22 مورخ 24 آذر ماه در تالار تامین اجتماعی واقع در الهیه خیابان حافظ برگزار میگردد و از همشهریان عزیز برای حضور در این برنامه دعوت میگردد

تسلیت به خانواده دفتری

انا لله و انا الیه راجعون
 
جناب آقایان غلامرضا دفتری بشلی ، مسیح دفتری بشلی خدایار دفتری بشلی مهران دفتری بشلی و خانواده محترم استاد بیژن دفتری بشلی
 
با نهایت تأسف و تأثر درگذشت  نابهنگام استاد بیژن دفتر ی بشلی پدر امداد و نجات ایران را به به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم  طلب آمرزش و مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر، سلامتی و طول عمر مسئلت می نمائیم.
                                                                                  
  اعضای هیأت مدیره ، مسئولین کمیته های تخصصی و اعضای انجمن فرهنگی تلارپه
           ( قائمشهری ها، سوادکوهی ها،کیاکلائی ها و جویباریهای مقیم تهران )

انتصاب آقای مسعود علیپور

جناب آقای مسعود علیپور
سلام علیکم
انتصاب شایسته جنابعالی را به عنوان " سرپرست تیم فوتبال نساجی مازندران" تبریک و تهنیت عرض می نماییم. از درگاه خداوند متعال توفیقات روز افزون جنابعالی را در جهت رشد و شکوفایی این تیم عزیز مسئلت داریم.
 
 
انجمن فرهنگی تلارپـه
 اعضاء هیأت مدیره و مسئولین کمیته های تخصصی
            ( قائمشهری ها، سواد کوهی ها، جویباریها و کیاکلائی های مقیم تهران)

روجا، سروش بیدارباش نیما - محمد عظيمي برگرفته  پیج مازرونی ها در فیسبوک

کسی نمیداند قدیمیترین آوازی که نیمای بزرگ شنید، کی و کجا بود.(1)آیا اول بار آن را در نوای مشرقی با زخمهای که پدر بر سه تار مینواخت شنید یا در لالایی مادرش نوشیدهاست. اما به جرات میتوان گفت که نیما پیش از آنکه به مصرعی از شعر فارسی اندیشه کرده باشد، ذهنش پر از آواز بومی بر...زگران و چوپانانی بود که در کنار گوسفندان، عاشقانه های خود را در امیری و کتولی بیدار میکردند.

او زندگی در کوهستان را به حضور در هر جای دیگری ترجیح میداد و در نامهها و یادداشتهای خود، به آن اشاره مینماید. در سال 1301 درحالی که جوانی 25 ساله است به دوستش مینویسد: «آن گاوچراني كه در انبوهِ درختهاي جنگل ني ميزند و ميخواند، در وسط طبيعت، گاهي خاموش ايستاده صداهاي اطراف را گوش ميكند، باور كن خيلي بهتر از من و تو زندگاني دارد».(2)در همین سال در نامهای به برادرش لادبن از اندوه غیبتش در خانواده مینویسد: «خيلي رقت انگيز است وقتي كه خواهر كوچك من تار ميزند و دوتايي اشعار محزون مشرقي را ميخوانند يا وقتي كه پدرم براي مشق دادن به او، تار خود را به دست گرفته، يكي از نواهاي كوهستاني را شروع ميكند».(3)چرا نیما در این یادداشت، اشعار مازندرانی را به دو عنوان محزون و مشرقی نام می برد؟ محزونی باید شکل فارسی شده ی موری از نواجش یا نوازش ها باشد که در یک نوع آن، نوعی تحبیب و تعریف از فرزند توسط مادر و مانند لالایی میباشد. هرچند که بخش اعظمی از موسیقی تبری در بخش سازی و آوازی، با بن مایه های عاشقانه میباشد.
نیما خود نیز زمزمه گر اشعار مازندرانی بود. در شرح حال خود به سال 1305 از یوش، به دوستش رسام ارژنگی مینویسد که: «بعد از خواب در كنار اين رودخانه، روي تخته سنگ ها يا روي تنهي بريدهي اين درخت جنگلي نشسته، آواز ميخوانم». و یا در همین ایام به یحیی ریحان مینویسد:«قدري خوراك و پوشاك، پس از آن گردش در كوهها و جنگلها، مثل شير و عقاب، يا آواز خواندن در كنار آبها مثل پرندگان، بالاخره خودسري و طغيانِ به موقع و چيز نوشتن. اين است معنيِ واقعيِ زندگاني».(4)حضور در بابل برای نیما فرصتی بود تا با دقت در احوال مردم و جمع آوری اسناد و کتب مربوط به تاریخ ادبی مازندران, تاریخ ادبیات ولایتی مازندران را بنویسد. جستجو در اشعار بومی و شنیدن آوازهای تبری و علاقمندی به آن، از دیگر دلایل سرایش اشعار تبری توسط نیما میباشد. هر چند که کمتر تابستانی را سراغ داریم که او در سالهای زندگی خود به یوش نرفته باشد و از شنیدن اشعار و آوازهای بومی فارغ باشد.
در نامهای به دوست خود در سال 1307 از بارفروش (بابل) مینویسد: «تاريخ ادبيات ولايتي را شروع كرده ام و اين معبر جديدي است كه من آن را در مقابل ادبيات جنوب باز ميكنم. البته غير از آنچه ديگران نوشته اند. يك مكتب متمايز ادبي كه تفاوت اقليم و وضع معيشت اهالي، آن را به اين شعراي گمنام داده است. ... شبها گاهي به شبنشينيِ فقيرترين و ناتوانترين اشخاص از قبيل زارعين و ماهيگيرها ميروم. پيشآمد، از روي مساعدت، آنها را به من عطا كرده است. مثل اينكه از حوادث سهمگين عبور كرده ام و به انتظار آتيه ي فرح انگيزي هستم، پهلوي آنها مينشينم. مرا دوست دارند، مخصوصاً وقتي كه ميفهمند من نيز دهاتي هستم. پس از آن براي من ني ميزنند، قصه هاي عاشقانه ي نجما و طالبا و تصنيفها و آوازهاي دهاتيشان را ميخوانند. اين مشغوليات در بين تمام مشغوليات من، مفرّح ترين و از آن چيزهاييست كه من هرگز از آن خسته نميشوم. زيرا عاداتِ طفوليت مرا، به ياد ميآورد».(5) در همین سال
به خانلری مینویسد که: «در حواليِ آستانه، پيش پيرمرد زارعي ميروم. اين شخص در وسط باغي از مركبات منزل دارد. براي خودش از ني و گِل، كومه ساخته است. به زبان دهاتي ميخواند. به من قول دادهاست شعرهاي طالبا را بخواند، من بنويسم. شعرهاي دهاتي است. من آنها را به تاريخ ادبياتِ ولايتيِ خود نقل خواهم كرد. جز او آشنايان ديگر هم دارم كه ني ميزنند. به تماشاي دخترهاي دهاتي ميروم كه دست يكديگر را گرفته، وحشيانه ميرقصند و طَشت ميزنند».(6)همچنین در این سال به متکان، نماینده معارف آمل مینویسد: «فقط بعد از طالب، سرگذشت طالبا و نَجما را براي من پيدا خواهي كرد. اشعار اين سرگذشت به زبان دهاتي است. مربوط به معاشقه ي طالب معروف است. دهاتيها آنها را از بَر دارند. به آهنگِ محزونِ ولايتي ميخوانند».(7) در سال 1309 نیما یوشیج، معلم مدرسه متوسطه ی حکیم نظامی آستارا شد و گاهی در کلاس درس، شعرهایی را به زبان مازندرانی برای دانش آموزان میخواند و آن اشعار را ترجمه مینمود.(8)زمزمه هایی که نشان دهنده ی علاقمندی نیما به اشعار تبری میباشد. نیما در آستارا به یاد وطنش، شعری با نام – خوشی من – سروده است
مرا ز هر چه كه نيكوست در جهان پيِ آن/ به طيبِ خاطرِ روشن، مدام كوشيدن / ... / به نغمهيِ طبري خواندن و برابرِ آن / درِ گشادهيِ فرسوده، گاو دوشيدن. (آستارا. 3 خرداد 1310) (9) در نامهای به ناتل خانلری مینویسد: «هميشه قلب من خراب و مملو از خاطرههاي مغشوش كوهستان است كه در مقابل من پرواز ميكنند و به حسرت روزهاي گذشته، آواز ميخوانم. آواز من از آنِ كهنه ترين آهنگهاي وحشيانه ي ولايتي است».(10

نیما در مقدمه ی اشعار روجا با عنوان – می اتا گپ - مینویسد که: «من شاعر زبان تاتی هستم».(11)چرا نیما از واژگانی نظیر تپوری، تبری و یا مازندرانی استفاده ننموده است؟ نامی که برای بسیاری از دوستداران نیما به شکلی معماگونه و بدون پاسخ ماندهاست. باید دانست که نیما از بحث تاریخی زبان استفاده کرده و از نگاه قومی فراتر رفته است. او در این تعریف از زبان یکپارچه ی ایرانی آغاز کرد و به زبان بومی رسید.
کهن ترین سندی که در آن واژهی تات به کار رفته، سنگ نوشته های اورخون مغولستان است که از قرن دوم برجای ماندهاست. تات در این سنگنوشته ها ظاهراً به معنای «اَتْباع» و «رعایا» به کار رفته است. در دیوان لغات الترک، که در قرن پنجم تألیف شده، تات به شکل تَت نیز ضبط شده و به معنای ایرانی، فارسی، فارسی زبان، آریایی نژاد و کافر اویغوری آمدهاست. میتوان پنداشت که لفظ تات علاوه بر اینکه به ایرانیان و مردم یکجانشین گفته میشده(12)، عنوانی بوده که پیش از ایلخانیان بر عناصر خارجی سرزمینهای ترکان اطلاق و بعدها تحول معنایی پیدا کرده است؛ با اینهمه، ظاهراً تات در همهی دوره ها بتدریج به مردم ایران اختصاص یافتهاست.
اورانسكي در مقدمه فقهاللغهايراني مينويسد:«تاتي ظاهراً در آغاز بر نژاد قبيلهاي اطلاق نميشده است. قبايل صحرانشين كه اكثراً ترك بودند مردم زراعت پيشه و تخته قاپوي ايراني زبان را كه در زير انقياد خويش درآورده بودند تات ميخواندند»(13
دقت در اسناد قرون بعدي نيز آشكار ميسازد كه كلمهی تات به مثابه عنوان و نشان ايرانيانِ فارسزبان فراگير شدهبود تا جايي كه در عصر صفوي، در چندين سفرنامه خارجي، ايرانيان به دو گروه قسمت شدهاند: قزلباش ها كه تركزبان و تاتها كه فارسزبانان ايرانيالاصل ميباشند.
پيتر دلاواله كه در عصر صفوي از ايران ديدن كرده و از سال 1617 تا 1623 ميلادي به مدت شش سال در ايران به سر بردهاست قشون شاه عباس را چنين توصيف مينمايد: «قشون ايران مركب از چهار دسته است كه به ترتيب اهميت از پايينترين آنها يعني تفنگچيان كه شاه چندي پيش به توصيه آنتوني شرلي انگليسی به تشكيل آن همت گماشت شروع ميكنم. تفنگچيان از نژاد اصيل ايراني هستند كه مسكن و ماواي آنها در شهرها و دهات است و چون در تمام سال حقوق ميگيرند مجبورند هر وقت به وجود آنها احتياج باشد فوراً در خدمت حاضر باشند. نجيبزادگان يعني قزلباشها وارد اين دسته نميشوند و در حقيقت افراد آن را فقط رعيتها تشكيل ميدهند. به لفظ رعيت، «تات» نيز اطلاق ميشود. در فارسي وقتي «تات» ميگويند منظور اين است كه طرف از طبقه نجبا (قزلباش) نيست. ولي در حقيقت آنان اصيلتر از قزلباشها هستند زيرا دسته اخير فقط از زمان شاه اسماعيل صوفي به بعد خود را به زور اسلحه تحميل كردهاند. در حالي كه تاتها ايرانيالاصل هستند و ساكنين واقعي اين سرزمين را تشكيل ميدهند و خيلي از بزرگان و ثروتمندان و بعضي از ميرزاها و بهطوركلي كساني كه به دلايلي جزء سپاهيان منظم نيستند و يا مشاغل درباري دولتي ندارند در طبقهبندي از تاتها محسوب ميشوند. تفنگچيها نيز جزو همين طبقه تاتها هستند و معمولا از دهات و آباديها آمدهاند.(14
باید گفت كه تاتي يك زبان واحد نيست بلكه تاتيهاي مختلف، يادگار زبانها و گويشهاي قديمي ايراني ميباشند كه تا آمدن تركان به نوعي حيات داشتهاند و پس از ورود و سكونت تركان نتوانستهاند به صورت گسترده و در تمامي حوزهها به حيات خود ادامه دهند و در يك عكسالعمل انقباضی نسبت به حضور و گسترش زبان ميهمان يعني تركي در جزيرههاي محدود جغرافيايي و زباني تا به امروز زنده ماندهاند. نظرات بسياري در مورد ريشهی تاتي نوشتهشدهاست؛ برخي به شباهتهاي تاتي با اوستايي اشاره داشتهاند؛ بعضي آن را همان تالشي و يا شكل تغييريافته آن دانستهاند؛ عدهاي نيز كوشيدهاند به شباهتها و پيوندهاي تاتي با پهلوي اشاره داشتهباشند؛ برخي نيز تاتي را به همراه تالشي و مازندراني و گيلكي، بازماندههاي زبان مادي كهن دانستهاند. دياكونوف در اين باره ميگويد: «در زمان حاضر هم تاتها و تالشان و گليكها و مازندراني ها به لهجههايي سخن ميگويند كه خود بقاياي زبان هندواروپائي ميباشد كه در آغاز زبان ماد شرقي بودهاست. امتياز ويژه اين لهجهها كهنگي و مهجوري تركيب اصوات ميباشد كه با زبان پارسي تفاوت داشته و با مادي و پارتي و اوستايي مناسبت دارد.»(15
ملکالشعرا بهار نوشتهاست "تات به معنی تازیک و تاجیک یعنی فارسیزبانان ... ایرانیان از قدیم به مردم اجنبی تاچیک یا تاژیک میگفتهاند. چنانکه یونانیان بربر و اعراب، عجمی یا عجم گویند. این لفظ در زبان دری تازی تلفظ شد و رفتهرفته خاص اعراب گردید. ولی در توران و ماوراءالنهر لهجههای قدیم باقی ماند و به اجانب تاجیک میگفتند. بعد از اختلاط ترکان آلتایی با فارسیزبانان آن سامان، لفظ تاچیک به همان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسیزبانان را تاجیک خواندند.(16) قابل ذكر است كه شاهسون‌ها و ساير ايلات تركزبان آذری، شهرنشينان و روستاييان را «تات» مي‌نامند.
از نکات قابل توجه در مقدمهی اشعار تبری روجا این است که نیما مینویسد: «اگر بتوانم از حرف خود به تو علاوه بر چيزهاي ديگر، جوانمردي و مردانگي را نشان بدهم، هنري كردهام و اگر نتوانم هم لااقل هنر خود را ضايع نكردهام». (17
چرا نیما سعی در نشاندادن مردانگی دارد؟ آیا در زمانهی نیما، فتوت و جوانمردی مورد هجوم قرار گرفتهاست؟ شاید مراد این جمله از نیما، وصف جنگاوریها و حقطلبی مردم مازندران در جنبش مشروطه باشد. گویا نیما در این مقدمه میخواهد اشارهای به جنبش جنگل و برتخت نشستن رضاخان داشتهباشد. پدر نيما، ابراهيمخان اعظامالسلطنه از فعالین مشروطه خواه بود. برادر کوچکش رضا (لادبن) نیز در صف انقلابیون جنبش جنگل قرار داشت. نیما هم به شدت تحت تاثیر این واقعه قرار گرفتهبود و در سال 1300 طی نامهای به مادرش مینویسد: «پسرت بايد فردا در ميدان جنگ، اصالت خود را به خرج دهد. با خونِ پدرانِ دلاورم، به جبين من، دو كلمه نوشته شدهاست: خونِ انتقام. اگر مرا دوست داري، دوستدار چيزي ميشوي كه من آن را دوست دارم. مرگ و گرسنگي را در مقابل اين همه گرسنگان و شهداي مقدّس دوست داشتهباش، تا زنده و سير بمانيم. برادرم به ولايت نزديك شدهاست. لشكر گرسنهها در حواليِ كلاردشت هستند. شيطان با فرشته ميجنگد. پدرم فردا اينجا ميآيد. چند روزي را با هم خواهيم بود. اما بعد از آن ميروم به جايي كه اين زندگيِ تلخ را در آنجا وداع كنم يا آنكه از اين روزگار خفه شده، حقّم را به جبر بگيرم. ... آيا به چندين هزار كشتهي ميدانهاي جنگ، تمام ضعفاي كشته شده، نميخواهيد يك نفر برادرتان را هديه كنيد؟ البته اگر حقِّ انتقام در شما ميجنبد».(18)نیما در سراسر زندگیاش به مدح هیچ خان و امیر و شاهی نپرداخت و حتی نام رضاخان را در آثار خود ننوشتهاست. بهترین موید این نکته حضور رضاشاه به سال 1307 در بابل بودهاست که نیما از او با عنوان مهمان مشهور، جدیدالورود(19)و شاه نام میبرد و با طنزی خاص فضای حضورش را تصویر میکند.
نیما در بخشی از مقدمهی خود میگوید که: «مثل همهی مردم، من حرف خودم را میزنم. اگر آنها زبان خود را مخلوط كردهاند من هم مخلوط ميكنم، اما حرص دارم با كلماتي مخلوط شود كه قبيلهي من دارد آنها را فراموش ميكند».(20)اختلاط زبانی در اثر ضرورتهای اجتماعی و حضور اقوام مهاجر و نیازهای جمعی بوجود میآید و نیما این اتفاق را از بدیهیات ارتباطی میداند اما حرص او به آوردن واژگان در حال فراموشی از منظر زبانشناسی تاریخی و نبود کتابت در زبان بومی قابل تامل است. نیما در مجموعهی روجا از کلماتی استفاده نمودهاست که از جایگاه خاصی برخوردار است و از نمادهای اسطورهای، تاریخی و سمبلیک جهت تبیین گذشتهی تاریخی مازندران و ایجاد فضاهای فراموش شده و آیندهساز بهره میگیرد. کلماتی مانند دیو، روجا، زرتشت، رستم و نامرد که در اشعار روجا از بسامد بالایی برخوردارند با بازتعریفی دیگر و گاه متضاد نشان داده شدهاند و کلمات به نمادی سمبلیک تبدیل شدهاند.
استفاده از برخی واژگان، دلیلی بر تسلط نیما به تاریخ ایران و مازندران میباشد و او بیاطاعت کورکورانه از گذشته، به نقد تاریخ و دفاع از سرزمین خود برمیخیزد. نیما از جنگاوری قوم خود مینویسد که: «كارد را در زيرِ دامان خود نگاه ميدارم و ميگويم: قوم من اينطور بودهاند». (21
نیما برای مجموعهی شعر تبری خود، نام روجا را برمیگزیند. نامی که در زندگی نیما از دو جایگاه برخوردار است. شاید پیش از آنکه نیما نام ستارهی روجا را شنیده باشد، گاو خودشان را که روجا نام داشت، نوازش میکرد. از نکات جالب توجه اینکه معمولاَ در نامگذاری حیوانات از اسامی متداول و یا نام رنگ پوست حیوانات و رنگهای متفاوت دست، پا و یا پیشانی، برای نامگذاری استفاده میشود ولی اطلاق نام روجا بر روی گاو خانگی، نشان دهنده آگاهی، وسعت نظر و یا اعتقاد به نقش ستارگان در سرنوشت حیوانات میان این خانوادهی نژاده می باشد. ستارهی سرخ روجا در فرهنگ مردم مازندران، نشانهی فرورفتن شب و بیداری خورشید است. ستارهای که نوید صبح روشن است و نیما از ستارهی روجا، سمبلی برای نزدیکی صبح بیداری مردمان میسازد و بر شب میتازد. نیما به عنوان متفکری برجسته که کارساز شیوهی جدید بیان و اندیشه در سرزمین ماست، با سوداندوزی از بافت اقلیمی-تاریخی مازندران، موجد بازسازی و بازآفرینی اسطورههایی شد تا راز جاودانه زیستن را بگشاید.
اسطوره را در تداول عام به معنی روایت افسانه ای انگاشته اند که امکان راستی یا دروغ را دربرمیگیرد. علاوه بر کنکاش در صحت تاریخیی داستان و یا مفهومی که برای اهل باور مطرح است، حضور اسطورهها در دین، نقش حکایت را در آن کمرنگ میکند. انسان بر آن است تا در آیین خود، شناختش را از خویشتن، طبیعت و محیط زندگانی بیان دارد و بر این پایه، طرحی که جامعه بر آن استوار است، اعتبار نهایی خود را از طریق تصورات اساطیری بدست میآورد. كسي چه ميداند كه آغاز حكومت اسطوره بر جهان، در كدامين زمان و مكان به وقوع پيوستهاست و اين نياز و تمكين، ناشي از كدامين شرايط نامعمول بودهاست. اما ميتوان رد پاي خستهي آن را در بسياري از آثار و نشانههاي برجاي مانده يافت كه در تولدي ديگر، بيدار ميشوند و آرامش را در پسِ پشتِ خود زايش ميكنند. اسطوره در جهان كهن، بيانگر اعتقاد و انديشهاي ست كه با تعقل ابتدايي به نگاهي ايزدي و تقدسي وراي واقعيت، پيوند مييابد و علاوه بر ارتباط مردمشناسانه، بر ناخودآگاه جمعي و كهنالگوها (آركيتايپ) موثر خواهدبود. به ديگر زبان ميتوان گفت كه اسطوره، رمزگشاي پيچيدگيِ هستي و پاسخي به نيازهاي روحي و رواني بشر محسوب ميشود. انسان بر آن است تا در آيين خود، شناختش را از خويشتن، طبيعت و محيط زندگاني بيان دارد و بر اين پايه، طرحي كه جامعه بر آن استوار است، اعتبار نهايي خود را از طريق تصورات اساطيري بدست ميآورد. در مكتب روانشناسي، يونگ و شاگردانش، اساطير را براي درمان روان نژنديها بكار برده و تعريفي جامع از اسطوره عرضه نمودهاند. يونگ، اسطوره را ناشي از تجربههاي دروني انسانها ميداند و وجه اشتراك انديشههاي انساني در اساطير ملل را كهنالگوهاي ناخودآگاه مينامد.
اسطوره مانند شعر به عنوان زايش انديشههاي انسان، محصول دغدغههايي است كه بشر را از آغاز، در صفشكنيِ آنچه بايد و نيست، به تحرك واميدارد. اين تحرك در زبان متعالي شاعر به ياوري اساطير در جستجوي شناخت و بازيافت عدالت، آزادي، عشق و حقيقت كه اساطيرالاولين بشريتاند، به مكاشفهاي ابدي منجر ميشود. نمادهاي اساطيري با زبان استعاره، پيوندي عميق دارد كه به تعريف ژرفتري منجر ميشود و با كشف آن رمز ميتوان به واقعيت اثر پي برد. اسطورههاي موجود در سرزمين ما فراوان است و به تناسب رشد و شرايط اجتماعي، داراي تحركاتي خاص ميباشند.
نیما در مجموعهی تبری روجا در این چشم انداز، اسطورههایی را بازآفرینی میکند.
1-اسطورهی دینی - نیما در برابر آیین زرتشت از دیو به عنوان نامداری بزرگ سخن ساز میکند و آیین کهن این سرزمین را معرفی مینماید. خدایی که دشمنی زرتشت او را همطراز اهریمن معرفی کرد و شمال را در نفرین خود غرقه ساخت. در این جنگِ میان خدایان بود که ادعیهی وندیداد، سرودی شد تا هر پذیرندهی آیین جدید، قانون ضد دیو را در مناجات خود زمزمه کند تا روحش به شر گرایش نکند. اسطورهی ديو را بايد به عنوان كهنترين نماد دينيِ جهان ناميد كه در گذر زمان استحاله شد. ديو به عنوان مظهر دين باستاني در نزد نژاد هندواروپايي، از خدايان مورد تقدّس بوده و در زبان سانسكريت به معني خدا بكار ميرود. اصل واژهي دي به معناي نور و پرتو است. واژهي ديو از ريشهي زبان سانسكريت deva دوا ميباشد كه در پهلوي diva ـ در يوناني Deus-zeus ـ در زبان لاتيني divus – divine ـ در زبان ايسلندي كهن tivar ـ در ايرلندي كهن dia و در زبان فرانسوي dieu شدهاست. Dyauh كه با ديو از يك ريشه است به معناي آسمان رخشان و در وداها، ايزد آسمان است. (22
در فارسي دري اين واژه به نام ديو آمده كه به عنوان موجودي مخوف و خطرناك معرفي شدهاست. ديو را كنايه از مردم پهلوان، دلير و شجاع دانستهاند و در تعريفي ديگر نوعي از پارچه پشمينهي بسيار درشت است كه در روزهاي جنگ بر تن كنند. در نزد هندوان، ديواندر بزرگترينِ پروردگاران بود و امروزه به خداي اعظم خود، مهادو ميگويند. در آيين مهر، خداي آرامش، ديوسئورو و ديو ناونگنهئي ثيه، پروردگار شادي نام داشت. ديو تئوروي، پروردگار نعمت ـ ديوزئيريچ، پروردگار آب ـ ديو آئشم، پروردگار سروش ـ ديودريوي، پروردگار بينوايان و ديو پئتيش، پروردگار كار و كوشش بودند. (23) اين هفت ديو در آيين مهري، بسيار مقدس بوده و ميدانيم كه امشاسپندان از مظاهر نيكوكاري در آيين مهر بشمار ميآيد. عدد هفت از اعداد مقدس در اين آيين است و آتش نماينده و فروغ ايزدي مهر بودهاست. گاو هم به زمين آريا بركت بخشيده و موجب حيات و زندگي اين مردمان را فراهم ميآورد. قرباني كردن گاو براي انجام مراسم ميهمانيِ مهر در ميان مهردينان لازم و ضروري بود. هرچند در اين باره بعدها اختلافاتي در ميان پيشوايان مهردينان به وجود آمد كه گروهي قرباني كردن گاو را جايز نميشمردند و گروهي به قرباني كردن گاو براي رفاه و آسايش ساكنان معتقد شدند. آخرين نشانههاي اين آيين را بايد در حفاريهاي اخير منطقهي باستاني گوهرتپه در بهشهر يافت كه با كشف پيكرهي گاوهايي كه با مهارت پخته شدهاست، نشانههايي در اثبات اين تقدس و حرمتگذاري محسوب ميشود.
ديوان در ديپورستان ساكن بودند كه امروزه مازندران ناميدهميشود. عدم تمكين مردم مازندران به آيين زرتشت و مقاومت در برابر دين جديد موجب شد كه ديوان مورد لعن و نفرين قرار گيرند. كتاب ونديداد كه در اصل، ويدودات نام دارد به معناي قانون ضد ديو و لعن مردم اين ناحيه است. ونديداد نشانهاي از نفرت آيين زرتشتي به مردمان شمال است كه دعوتش را نپذيرفتند و با آنكه بعدها مردم اين ناحيه به آيين زرتشت گرويدند، هنوز اين خطه را به ديو سفيد منسوب ميدارند. براساس آن مقاومت، هنوز زرتشتيان، خانههاي خود را رو به شمال نميسازند و بر مردگان خود مراقبند تا سر را رو به سوي شمال نگردانند تا ديوان بر روح او سيطره نيابند.
ديوان مازندران مردماني ماهر و باسواد بودند كه در شاهنامهي فردوسي داراي نشانههايي مي باشد. آنها نيرويي داشتند كه ميتوانستهاند جهان را ويران كنند و بر ابر و باد فرمان ميراندهاند. ديوان با معماري و استفاده از سنگ و ساخت دژ و گرمابه آشنا بوده و به دانش هندسه آگاهي داشتند.
به سنگ و به گچ ديو، ديوار كرد نخست از برش، هندسي كار كرد
چـــو گرمابه و كـــاخهاي بلند چـو ايوان كه باشـد پناه از گزند
نامگذاري ديوار تاييدي بر مهارت ديوان در اين فن است. بزرگترين هنر و دانش ديوان، اختراع خط ميباشد. (24) در سنگنبشتههاي داريوش، ديپي همان خط است و واژهي دبير، دبيرستان، ديباچه و ديوان از ريشهي ديپي گرفته شدهاست. در زبان اوستايي به خط، ديباي گفتهاند و آن چيزي است كه بر آن خط نقش شدهباشد. نوشتن بر ابريشم در پيش از حكومت هخامنشيان معمول بود و پرورش كرم ابريشم نيز تنها در تبرستان رواج داشت. بزرگانِ دوها، خود را ديوسالار ميناميدند و امروزه نيز گروهي با نام قبیلهای ديوسالار در منطقهي نور و كجور زندگي ميكنند.
*- دینِ مُغی هرچه بزرگ دینُ خیال نی یِ کو وی به خواب اینُ
اینِ تی وَر وُرِ دُدار پینُ مُغی دِرو دِرو بدیو دینُ
کوه تیر یا قلهی البرز در وسط زمین قرار دارد و بر این باور اسطورهای، دیو خدای جهان است. بزرگانی که در این سرزمین فرمانروایی میکردند و به علوم و هنر سیطره داشتند.
*- اِسپیدِ دِو گُنی کی وِی تی جَد ووُ پارین دَکاشتِ فِک گُنی وِ قَد ووُ
هزارِ وِی اَتا نَوِ نَه سَد ووُ وِ زَرتُشِ گَپِ وِ بوُتُ سَد ووُ
*- دیوِ سُخن مِی جا نَپُرس درازُ هر چی بوُاِم می سخنِ آغازُ
اَنی گُمُ کوُ توُ گُنی هَرازُ اَنی خوُمُ کوُ پِندارنی آوازُ
در این نگاه است که دیو سمبل قدرت، آگاهی و راستیست و زرتشت در آنسوی انگارهها جای میگیرد.
*- گوُیِ کَلِه اَمی دیوِ کِلا ووُ وی خام وُنِ خینی، خارَک قبا ووُ
زنگ داشتُ دیو کوُ وِی بزرگ و شا ووُ وِ دَسِ گُرز سنگِ آسیا ووُ
حتی رستم سیستان که کسی را یارای برابری و جنگاوری با او نیست در این نبرد افسانهای، راه پیروزی را بر طریق حیلت فراچنگ میآورد.
*- مازِروُنِ دیو اَتا گَتِ نوُم هَسُ رِستِم به حیله دیوِ دَسِ دَوِسُ
دیوِ خوندون آفِتاب پَرَسُ زرتُش به کینه بد بِوِی دَوِسُ
2- اسطورهی روجا - روجا ستاره ی بامدادیست که در شب دیجور، نوید صبح روشنایی را سر میدهد و چشمانتظاران بیداری را به سرود حرکت و پویه فرمان میراند. روجا فرماندهی آگاهیهاست و خفتگان را به بیداری دعوت میکند. اسطورهی روجا، ستارهای در هیئت آدمیست که زندگی را در راه رهایی مردم فدا کردهاست و با حضورش از قلب سیاهیهای جهل و فلاکت، با خشم سرخ غرورش رهایی را نوید میدهد.
ستارهي روجا، نماد و نشانهايست كه مردم مازندران بر ستارهي شباهنگ ناميدهاند. او نشانهي صبح و راهنماي كاروانهاي شبپيماست. روج و روچ، واژهاي باستاني و به معناي روز است و روجا تخفيفيافتهي روجآي ميباشد. واژهي ديگري در مازندران به نام روجين وجود دارد كه دريچهاي ابتدايي محسوب ميشود و از آن روزن زمان طلوع صبح را درمیيافتند و در اصل روجبين بودهاست. در معني لغوي روجا يا شباهنگ آمدهاست كه نام ستارهي كاروانكِش است و پيش از صبح طلوع كند و به عربي (شعري) خوانند و نقش ستاره به علت اهميت آن، در اكثر سكههاي ضرب تبرستان مشهود است. موقعيت جغرافيايي مازندران، حضور جنگل و كوههاي بلند و اسكان روستائيان در درّهها، ستارهي روجا را در هيئت راهنما طلب ميكند. اسطورهي روجا در مرگ محتوم شب، نويدبخش صبحِ بيداريست و تبلور اين نماد را در اشعار تبري نيما ميتوان ديد.
*- روجا اَتا بَسوُتِ خانِموُنِ اوندَم کوُ وَشنُ وِ روجِ نِشونِ
اَیار نَیار اَرِ مِ دِلِخوُنِ شوُیِ میوُن مِ راهِ رهنمونِ
اسطورهی ستم در مرگ محتومش روجا را میزاید و سپیده در پیشقراولیاش، زندگی را در انسان منتشر میسازد.
*- شوُ بَکِتُ روجا دیار اینُ / *- پِرِسین بوریم روجا اَیار بُوی یُ
در اندوه ذهن نیما، باد و باران دیگر سمبل برکت و خجستگی نیست بلکه زایندهی ویرانیهاست. چرا که باران شبانه، بختک مهیبیست که زمین را در تیرباران خشونتبار خویش، از حضور و برکت باز میدارد. / *- روجا نیمو وا دَکِتُ شوُ وارنِه
3- اسطوره تِلا (خروس سفید) خروس بالاخص خروس سفید در زیستگاه مازندران سمبل آبادنیست و حضورش در هر خانه، نشانهی زندگی و موجب خوش یمنی است. اسطورهی خروس در باور کهن، دفع شر و بیرون راندن شیطان است. صدای رسا و بالزدنش را فراری دهندهی موجودات پلید دانستهاند. در شعر نیما، خروس به هیئت آدمیست و حرکت را به تشنگان بیداری میآموزد و خونش را فدیهی روشنی میکند.
خروس از مصدر خرئوس بوده كه در اوستا به معناي خروشيدن آمدهاست. در فرهنگ مزديسنا، خروس از مرغان مقدسيست كه متعلق به فرشتهي بهمن ميباشد. در تفسير طبري آمدهاست كه در شب معراج پيامبر، در آسمان چهارم مرغي بر مثال خروس بود كه پايش بر طبقه هفتم زمين و سرش بر طبقه هفتم آسمان قرار داشت. جبرئيل گفت كه اين خروس سپيد است كه هر گاه دو بال خويش باز كند و بانگ زند، جملهي خروسهاي زمين نيز بانگ كنند. در مازندران، بانگ خروس را نشانهي آمدن ميهمان هم مي دانند كه اين خود نمادي از ميهماننوازي مردم اين ديار ميباشد.
*- تِلا خوُنُ، تِلا خوُنُ شوُ بوُردُ ویشار واشین، ویشارونِ خوُ بوُردُ
کَلا بِشکِسُ وُنِ تیلِ اوُ بوُردُ تِلا خوُنُ، گُنِ پی رِسین شوُ بوُردُ
*- تِلا خوُنُ، گُنُ مِ تاج مِ خوُنُ گُنی تِلا آشوبِ رهنموُنُ
نسل خوابزده در تحویل و تحول خود، تلنگر هوشیاری میشود. گروهی در تلالو خونین روجا و جماعتی در فریاد هوشیارخواهی خروس سپید، بامداد خجسته را وعده میدهند تا حرکت را معنا کنند.
*- روجا بیموُ تِلا ویشار بَوی یُ
*- تُلا خوُنُ چی اَر ویشارنَوونی چَلِ نِشِنی سَراَنجوُمِ نَخونی
خروس در آواز صدا و حرکت، پرواز را میزاید که آبادانی، از بستر رخوت به شادابی تلاش میسر است. روجا میرندهی شب است و بیدارگرِ خروس، تا این رسالت را بر دوش مردمان نهد که روز بیامید، تاریکی یاس و اندوه است.
4-اسطورهی عشق - عشق بنیادیترین مفاهیم اساطیری برای تبیین هستی، سرنوشت و تقدیر است. نیما در طبیعت عاشقنواز سرزمیناش، درونمایهی غم و اندوهش را در آوازهای عاشقانه، نجوا میکند و از طرح امیال و احساس رمانتیک و لذتجویانه نیز ابایی ندارد. معشوقهی جوانی نیما، سفوراست. او در جوانی به دختری چادرنشین دل باخت. دکتر جنتی عطایی مینویسد: نیما، صفورا را هنگام آبتنی در رودخانه دیدهبود. از الهامبخشی این منظرهی شاعرانه و مهیج و بر اثر شکست و محرومیت عشق پیشین، منظومهی جاودانی افسانه را پدید آورد. پدر نیما میل داشت که او با صفورا ازدواج کند ولی صفورا، مرغ آزاد بیابانی، حاضر نشد به شهر آید و در قفس زندگانی شهرنشینی زندانی شود. ناگزیر از هم جدا شدند. او رفت و منظرهی آخرین دیدار وی که بر اسب نشسته، دور میشد و به گرمسیر میرفت، همواره در خاطر نیماست.
*- مِ ماه دَکِتُ مِ یار مِ صفورا
*- زیک زا بیموُ کوُ چَک نَدِ تَلی رِ سَبورا بیموُ کوُ دوُس نارُ ولی رِ
داغ آشنایی و مهر آن نگاه، شمع سوزانندهی درون شد و برق نگاه سرشار از میل وصل، که جهان ستمگر به فرمان نیست و شیدایی، شوری روشن است که در مرگ هم، خاک را به آتش میکشد.
*- جوُمِه بِصَحرااُ، دیمُ دِل به دُریوُ شِ هَسِکا پیل کِتِمُ کُمُ اوُ
سَفورا ! اوُندَم کوُتوُ رِ ویمِ خوُ اَی زِنِه وُمِ، چِش چِشِ گیرنِ سوُ
عاشقانه های نیما فراوان است و این نگاه در ذات شعر تبریست. در بخش موسیقایی مازندران، شعر عاشقانه بنمایهی نجوای مردان و زنانِ تن خسته است. در منظومهی طالبا، زهره، در امیری،گوهر و در قصهی نجما، رعنای جان میخرامند و در انبوه درختان مه زده رویا میشوند. نیما وارث این عشق است.
*- یار کوُ دارمُ مانَکِ شوُ خُجیرِ / *- یارِ گَپُ یارِ کِنار خُجیرِ / *- کیجا تِ خوارَک گِردِ روی دا مُن / *- کیجا، کیجا، تِ مَسِ چِشِ دا مُن
5-اسطورهی شب جهان تاریک، اسطورهای مخوف است که نوعی حبسیه تلقی میشود. نیما شب رابا نگاه مردم گرایانه اش تفسیر و ظلمت را با ظلم مترادف مینماید. بختکی که جهان را میمیراند تا زخم فقر و فراغ را از فوران باز دارد.
*- شوُی میوُن روزِ گِرو بَایتُ
*- نادوُن نیما ! تُنِ شوُ مِنزِل مرگُ شوُیِ ابر، وارِش هَسُ و تِگَرگُ
زنده یاد سیاوش کسرای در زمستان پنجاهونه مینویسد: در مجموعهی شعرهای منتشر شدهی فارسی نیما، واژهی شب 323 بار بکار گرفته شده و هیچ کلمهی مشخص دیگری در سراسر اشعارش بدان برتری ندارد و روز و صبح و سپید، کمترین لغاتی هستند که نیما بدان عنایت کرده، چه شب محیط اوست. براساس این واژه شماری، گفتنیست که از مجموع 456 دوبیتی کتاب روجا، در 62 دوبیتی واژهی شب بکار رفتهاست و تنها در 24 دوبیتی از واژهی روز استفاده شدهاست. شب در همآغوشی غم، نوای ویرانگی دارد و نیاز به رهایی در قاموس نیماست که داروی شفابخش سلامت جامعه را میجوید و راه را، که عابر در حرکت به روز میپیوندد.
*- شوُ بوُ نَشوُ ، غم بوُ دَواش مُنِ وَر پیت کُلِه جان بِروُ مِ وَر بَایر پَر
*- بَدیمُ شوُ اِتی کو اوسِ گوُءُ بَدیمُ روج اِتی کوُ شوملِه سوُءُ
*- شوُ بَکِتُ دارو بیار نینُ
*- شوُ بوردُ مُن گوش گیرمُ کاروونُ اوندا کوُ مُن وُنِ بَکوُشتُمُ سارِوونُ
6اسطورهی فقر - تراژدی فقر در جهان اسطوره، نجات مردمان از چنگ سرنوشت نابسامان است و عشق به حقیقت، دانایی و عدالت در جان نیما لبریز است. در جامعهی روستایی، پادشاه ستمگری، ارباب است که با نوشیدن خون مردمان، تلخکامی را در کوچهپسکوچهی زندگی منتشر میکند. اسطورهی فقر، عینیترین و مکررترین ورد جاودانهی اهریمن شب ستم است.
*- بیموُمِ دِه ، بَدیمُ دِهِ خرابُ زِ خونِ خلق مَسِ چِشِ اربابُ
*- ارباب گُنُ کوُ در آزار مُژدُ / *- ارباب گُنُ گَنِمِ کِپا رِ ایشمُ
نیما با نگاهی دقیق و ظریف، ارباب را به حلزون برکت سوز تشبیه میکند.
*- وِ چِش دَوِسُ ، وِ تن بافُتُ ، وِ گوش غولُ خونه بَموُنِسُ ، وُنِ خونه وُنِ کولُ
باغِ تارونِ ، ار دیرگا اینُ ، زَنِ وولُ راب رُ هارِشین ، اِربابِ دهِ جور چی شنگولُ
اسطوره ی فقر، مرگ آسایش و ایمان را در سنگِ گرمِ بیهودگی و نومیدی، ناله میکند و هر حرکتی را برای دریوزگی لقمهی نانی و یا عصیان در برابر هر چه هست را توجیه میکند و چه باک که دغدغهی از دست دادن چیزی نیست که نیست.
*- دارِ بُنِ که بَزوُیی ، یکوَر نیشدِه اَلَه که وی سی وَر ، کَرِ سَر نیشدِه ابرِ نَوار دشتِ برابر نیشدِه فقیر آدِم جهنم در نیشدِه
*- زَمی که هیچ چی نارنُ ، ساموُن نارنُ باغ که ثمر نارنُ ، باغبون نارنُ
دریو که اوُ نارنُ ، وی تیفوُن نارنُ آدَم که وِشنا دَرِ ایمون نارنُ
7اسطورهی برکت - مازِرار - مازرار به تعبیر نیما، فرشتهی نگهبان است. راه ماهایزد و مکانهای پربرکت را شامل میشود. کشتزارانی که در مکان آفتابگیر (تابر) و خشک واقع شده و برای کشت گندم سزاوار است. اسطورهی مازرار، دشمن اسطورهی فقر است. فرشتهای که زمین را از آفت مصون میدارد و بخشنده است.
*- گَنِم بخوردِن شِ وُنِ سِرِشتٌ شیطون اوُنِ کو مردِمِ وِشنا بِشتُ
ستم و فقر ناشی از آن، میرندهی آبادی و آبادانی است و مازرار در بلندای البرز، با دو بال بخشنده، چشمه ساران را روان میسازد و خورشید را برکتساز میکند.
*- بَخوُشتِ گَنُم وی مازِرارِ کورنُ بَمِردِ تن وی هَسِکا رِ کورنُ
روجا بدیل دغدغههای نیماست. سَحَرسازی که نسل اندیشمند و مسئول این سرزمین کهن را به بیداری میخواند تا همآوا با دغدغههای شاعر، فردا را فتح کنیم.
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
یادداشت ها:
(1) اشاره به مقدمهی نیما: مي اتا گپ(يك حرف من)، روجا، مقدمه، ص 16)
(2) نامههای نیما، دوست مهربان قدس، 27 حمل(فروردين)1301، ص 45
(3) نامههای نیما، برادر عزیز من، 15دلو1301-4فوريه1923، ص 53
(4) نامههای نیما، رفیقم يحيي ريحان، یوش، 15شهريور1305، ص 198
(5) نامههاینیما، دوست من، بارفروش، 20دي1307، ص 267
(6) نامههاینیما، ناتل عزیز، بارفروش، 22دي1307، ص 274
(7) نامههای نیما، به متكان، نمايندهي معارف آمل، بارفروش، شب2 اسفند 1307
(8) روزنامه اطلاعات(ویژه ادبیات و هنر،گلچرخ)، شماره3، اکبر اکسیر، ص 11
(9) مجموعه اشعار نیما، شعر خوشي من، ص160
(10) نامههای نیما، ناتل عزیز من، 1310، ص 442
(11) مي اتا گپ(يك حرف من)، روجا، مقدمه، ص 16
(12) تذکره جغرافیای تاریخی ایران، بارتولد، ص 320
(13) مقدمة فقه اللغة ایرانی، اورانسکی
(14) سفرنامه پیترو دلاواله – صص 275 / 276
(15) تاریخ ماد، دیاکونوف، کریم کشاورز، ص 90
(16) سبک شناسی، ملک الشعرا بهار، ج 3، ص 50
(17) مي اتا گپ(يك حرف من)، روجا، مقدمه، ص 16
(18) نامههای نیما، مادر عزیزم، از یوش به تهران، 4 اسد 1300، ص 19
(19) دو سفرنامه از نیما یوشیج، ص 16
(20) مي اتا گپ(يك حرف من)، روجا، مقدمه، ص 16
(21) مي اتا گپ(يك حرف من)، روجا، مقدمه، ص 16
(22) دين ايراني بر پايه متن هاي معتبر ايراني، امیل بنونیست، ص 95
(23) سهم ايرانيان در پيدايش و آفرينش خط در جهان، ص 444
(24) سهم ايرانيان در پيدايش و آفرينش خط در جهان، ص 478
(25) کلیه ی اشعار از کتاب روجا (اشعار تبري نيما يوشيج)، محمد عظیمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- اکسیر، اکبر، 1365، نیما در آستارا، روزنامه اطلاعات (ویژه ادبیات و هنر،گلچرخ)، شماره3، ص11،
2- بنونيست، اميل، 1377، دين ايراني بر پايه متنهاي معتبر ايراني، ترجمه بهمن سركاراتي، چاپ سوم، تهران، نشر قطره
3- حصوري، علي، 1378، سياوشان، چاپ اول، تهران، نشر چشمه
4- دلاواله، پیترو،1381، سفرنامه پیترو دلاواله، شعاعالدین شفا، چاپ سوم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
5- دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ،1380، تاریخ ماد، کریم کشاورز، چاپ ششم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
6- كريستينسن، آرتور امانوئل، 1374، وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهي ساسانيان، ترجمه و تحرير مجتبي مينوي، چاپ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
7- ماركوارت، ژوزف،1368، وهرود و ارنگ، ترجمه داود منشيزاده، چاپ اول، تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار يزدي
8- محمدتقی، ملکالشعرا بهار، 1373 ، سبک شناسی، 3 جلدی، چاپ هفتم، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر،
9- همايونفرخ، ركنالدين، 1350، سهم ايرانيان در پيدايش و آفرينش خط در جهان، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و هنر - هيئت امناي كتابخانههاي عمومي كشور

تبریک به آقای دفتری

جناب آقای مهندس غلامرضا دفتری
سلام علیکم
انتصاب شایسته جنابعالی را به عنوان " عضو هیأت مدیره شرکت سایپا دیزل " تبریک و تهنیت عرض می نماییم. از درگاه خداوند متعال توفیقات روز افزون جنابعالی را در جهت رشد و شکوفایی ایران عزیز مسئلت داریم.
 
 
انجمن فرهنگی تلارپـه
 اعضاء هیأت مدیره و مسئولین کمیته های تخصصی
            ( قائمشهری ها، سواد کوهی ها، جویباریها و کیاکلائی های مقیم تهران)


جنبش زیبا سازی قائم شهر

 این دو تصویر که از سایت اخبار قائم شهر انعکاسش دادم چند روزی است ذهن مرا درگیر کرده است .این سوال که چرا کسی دستی به سرو شکل شهر ما نمی کشد آزارم می دهد. مشکل کجاست اعتبار و بودجه وجود ندارد ؟ عزمی وجود ندارد ؟ یا آدم توامندی وجود ندارد ؟و یا اصلا فرهنگش وجود ندارد که شهر را زیبا کنند ؟شعار شهر ما خانه ما را که به یاد داریم ُ آیا واقعا خانه های مردم فهیم قائم شهر و حتی استان مازندران هم اینگونه نا زیبا و زشت  است ؟ که قطعا نیست  پس چرا شهر ما اینگونه زشت است ؟

ظاهر شهر آیینه تمام نمای فرهنگ و تمدن  یک شهر  است آن هم شهر های شمالی که عموما شهر های توریستی هستند . وقتی با هر ایرانی از  که از سفر شمال  برگشته صحبت میکنی  از زیبایی های طبیعت شمال حرف میزند  ولی عموما اعتقاد داند ظاهر خیلی از شهر های شمال قدیمی فرسوده و نا زیباست  البته کاری نداریم که طبیعت شمال و دریای آن  زباله دان گردشگران شده است چرا ؟

چرا اجازه می دهیم  گردشگران شهر ما  را آلوده کنند ؟ چرا از آنها عوارضی اخذ نمی کنیم تا با پول آن خرابیهایی که خودشان ببار آوردند را از بین ببریم ؟ حال از نقش گردشگران در آلوده کردن شهر ها و طبیعت  سرزمین مادری مان بگذریم چرا آن بخش که مربوط به نحوه زندگی خودمان هست اصلاح نمی کنیم ؟ چرا ساختمان ها، پاساژ ها ،مغازه ها و خيابان هاي را زيبا نمي كنيم؟

اين زيبا سازي نياز به عزم جدي دارد .شهرداري  ها، فرمانداري ها  شوراي شهرو ساير ادارات و موسسات دولتي ، انجمن ها   و نهاد ها  غير دولتي گروه هاي فعال در حوزه گردشگردي ،محيط زيست و فرهنگي استان و شهرستان ،  سايت ها  روزنامه ها و صداسيما  ،  عكاسان ، هنرمندان ،نويسندگان و...همه و همه بايد دست به دست هم دهيم  و جنبش زيبا سازي شهر هاي استان مازندران را راه بيندازيم.

زيبا سازي شهر هاي استان  مازندران نياز به يك جنبش دارد .

در پايان از آقاي عباس ناساري تشكر ميكنم كه با نوع نگاهش اين جرقه را در ذهن من راه انداخت تا اين جنبش را راه بياندازم  به هرحال ايشان خود بايد جلودار اين حركت خودجوش باشد.

قهرمانی دلاور مردان مازندرانی

کسب مقام قهرمانی رضا یزدانی(پلنگ جویبار)  دلاور مرد مازندرانی در آوردگاه جهانی بوداپست  به  هم ولایتی  های  عزیز به ویژه جویباری های دوست داشتنی تبریک عرض مینماییم

                                                                                    روابط عمومی انجمن فرهنگی ادبی تلارپه

نقش زنان مازندران در شالیکاری

چندی پیش بی بی سی فارسی از بینندگان خواست دربارۀ این عکس نظر دهند. در اين عكس ظاهرا مي بينيم كه زنان در حال كارند و مردان در حال استراحت يا نظارت. اغلب بینندگان با تفسیری یک جانبه معتقد بودند که زنان مازندرانی همواره تلاش میی کنند و مردان در حال استراحتند.  به هر روي اين عكس مي تواند يك تفسير كاملا فمينستي و البته درخود-منطقي داشته باشد كه برخي نيز چنين تفسيري از آن در صفحه ي منبع كرده اند. یک کارشناس تاریخ اجتماعی(ابراهيم موسي پور بشلي) تفسیری متفاوت از این عکس ارائه میدهد که جالب است:

يك عكس كه فقط در يك لحظه ي خاص در اين صحنه گرفته شده مي تواند متني باشد كه به صورت كاملا موجه، واقعيت را باژگونه جلوه دهد. در تاريخ اجتماعي، تفسير يك سندِ لحظه- برشي بسيار با احتياط صورت مي گيرد. وگرنه مانند دلالتي كه اين سند تصويري به دست مي دهد بايد درباره ي نظام كار نشا در شاليزارهاي مازندران تفسيري فمنيستي كرد و لاغير! اين مردان به سب مهارت بيشتر، اول نشاها را از تيمجار/ خزانه با دقت در مي آورند، چون حمل اين نشاها كه با گل جابه جا مي شوند بسيار دشوار است اين كار سخت و دقيق را مردان انجام مي دهند، وقتي تيم/ نشا به محل كاشت رسانده شد زنان آنها را مي كارند، در اين فاصله اين مردان براي لحظاتي استراحت مي كنند؛ همين زنان هم وقتي مردان در حال كندن و آوردن بخش ديگري از نشاها از خزانه هستند، مي ايستند، گپ مي زنند و آواز مي خوانند؛ اين مردان از آن رو يكسره از انتقال دادن نشا به محل كاشت خودداري مي كنند كه ريتم كار واستراحت متناوب مردان و زنان حفظ شود وگرنه اگر آنها پيوسته نشا را بياورند براي زنان فرصت استراحتي نخواهد ماند؛ زيرا نشايي را كه از خزانه مي كنند، بايد به سرعت دوبار ه در محل مورد نظر بكارند. براي تحليل اين عكس ، يك مورخ اجتماعي بايد از دانش انسان شناسي فرهنگي كمك بگيرد وگرنه يك سند لحظه-برشي مثل اين ، محقق را به خطاي تفسيري دچار مي كند آن هم در حد يك برداشت كاملا برعكسِ واقعيت. در درسهاي روش شناسي  از اين خطا با عنوان قضيه ي اعتراف عكاس ياد مي کنند.  

                                                                                                     لیلا احمدی کمرپشتی

دانلود موزیک جدید

ادامه نوشته

تبریک به آقای قلی پور مدیریت سایپا شمال

           بسمه تعالی
 
جناب آقای مهندس قلی پور
سلام علیکم
انتصاب شایسته جنابعالی را به عنوان " مدیر عامل شرکت سایپا خزر شمال " تبریک و تهنیت عرض می نماییم. از درگاه خداوند متعال توفیقات روز افزون جنابعالی را در جهت رشد و شکوفایی ایران عزیز مسئلت داریم.
 
 
انجمن فرهنگی ادبی تلارپـه
 اعضاء هیأت مدیره و مسئولین کمیته های تخصصی
            ( قائمشهری ها، سواد کوهی ها، جویباریها و کیاکلائی های مقیم تهران)


پیام تسلیت

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
                                  انالله و انااليه راجعون
درگذشت بانوي مومنه مرحومه حاجیه خانم خاتون محمدی ، مادر گرانقدر شهید عین اله طیبی كه با همت بلند خويش مردی غيور و شجاعي را تربيت و روانه ميدان جهاد و شهادت نمود، موجب تاثر و تالم خاطر گرديد.
بي‌ترديد مادري كه براي رضاي خداي متعال از عزيزترين سرمايه‌هاي زندگي خويش گذشت تا ارواح قدسي عزيزاش حافظ و پاسدار ميهن اسلامي‌مان باشد، از جايگاه ممتاز و برجسته‌اي در رضوان الهي برخوردار خواهد بود.
ضمن تسليت درگذشت اين مادر والامقام و آرزوي رحمت و مغفرت واسعه الهي براي روح پاک اش، همنشيني آن بانوي مكرمه را با فرزند شهيداش از خداوند سبحان مسألت مي‌نمائيم.
                                     روابط عمومی انجمن فرهنگی، ادبی و هنری تلارپه
  ( قائمشهری ها، سوادکوهی ها، جویباری ها و کیاکلائی های مقیم تهران )

دیدار دوستان قدیمی

پرویز قبادی  چینیان و نظام الدین نوری در دفتر انجمن تلارپه

دیدار بعد 40 سال در دفتر انجمن تلارپه

تلارپه بهانه اي است براي ديدار هم دياران ، علي رضا چينيان رئيس سابق   و بازنشسته ثبت احوال بابلسر كه ديروز ميهمان انجمن تلارپه در تهران بود با اقاي پرويز قبادي مدير و دبير بازنشسته سال ١٣٤٣ خود تجديد ديدار كرد ، ديداري شاد و پر از احساس كه همه را مشعوف كرد ، 

سه نسل از اعضای تلارپه خاندان نوری

جلسه پیشکسوتان و  اعضای کمیته ای اجرایی انجمن

تقویم تبری

را رسیدن دوم مرداد ماه 1392 معادل با اول فردین ما تبری و آغاز سال 1525 بر کاربران عزیز مازندرانی مبارک باد.

مبدأ تقویم تبری به پایان سال 488 میلادی یعنی 133 سال پیش از مبدأ سالهای ایرانی هجری شمسی است.
در این گاه شماری هرسال به 12 ماه 30 روزه تقسیم می شد . و در پایان ماه هشتم همانند تقویم قدیم ایرانی 5 روز به عنوان بهیزک یا پتک و در صورت کبیسه در آن 6 روز شیشک می افزودند. در این تقویم هر روز ماه همانند تقویم اوستایی نام خاص خود را داشت، بنابراین سال 1392 هجری خورشیدی برابر 1525-1524 طبری باستانی می باشد.
ماه های تبری و همزمانی آن با ماه های شمسی به شرح ذیل می باشد:
1 فردین ما 2 مرداد
2 کرچ ما 1 شهریور
3 خر ما 31 شهریور
4 تیر ما 30 مهر
5 مردال ما 30 آبان
6 شروین ما 30 آذر
7 میر ما 30 دی
8 اون ما 30 بهمن -- 5 یا 6 روز باقی مانده از سال 29 یا 30 اسفندتا پایان5 فروردین
9 ارک ما 6 فروردین
10 دی ما 5 اردیبهشت
11 وهمن ما 4 خرداد
12 نوروز ما(نرزما) 3تیر

آغاز سال جدید طبری مبارک(با تشکر از آقای محمد فلاح)

مازندراني‌ها كه همان تپوران(=پارتيان كهن) بوده و از دوران باستان تا به اكنون بيشترين باشندگان البرز (=مجموعه‌ي كوهستان، جنگل و جلگه‌هاي شمالي و دشت‌هاي جنوبي) به شمار مي‌آمده‌اند، گذشته از آن كه داراي تقويم، تاريخ، زبان و فرهنگ ويژه‌ي باستاني ايراني هستند، داراي آيين‌ها و جشن‌هايي هستند كه از دوران كهن تا به امروز در نزدشان نگاه داشته شده و به يادگار مانده است.از جمله:

۱-جشن نوروز بهاري:
(نوروز شهرياري = سلطاني)، كه همراه و همزمان با ديگر اقوام ايراني با فرا رسيدن بهار(اعتدال بهاري) برگزار مي‌گردد. آغاز نوروز بهاري همراه با تحويل سال خورشيدي ]برابر (اعتدال) بهاري  تحويل السنه[، همان نوروز شهرياري، بر پايه‌ي تقويم و تاريخ رصد ايراني، از مبداء سي درجه‌ي برج حمل (=۷۷۸۰۸/۱۷۲۴ پيش از تقويم ميلادي) است. مبداء تحويل نوروز شهرياري نيمروز(ظهر)، و از مبداء نصف النهار(=نيم‌روز، سرزمين سيستان ايران) است. تقويم نوروزي شهرياري داراي يك دوره‌ي ۲۸۲۰ ساله است. اكنون(=پايان سال ۱۳۷۹ شمسي هجري از دور دوم تقويمي آن به اندازه‌ي نهصد و پنج سال تمام سپري شده است. «يادآوري: مدت متوسط طول سال خورشيدي بهاري(شمسي اعتدالي)، در دور نخست ۲۸۲۰ ساله برابر با: ۲۴۲۳۱۶۷۹/۳۶۵ شبانه روز بود.»
2-جشن خرمن:
(سپاس و ستايش به درگاه خداوند)، جشني بوده و هست كه هر ساله پس از پايان برداشت كشت‌هاي دانه‌اي در پايان بهار، آغاز و ميانه‌ي تابستان برگزار مي‌شده است. زمان برگزاري آن به نوع محصول و موقعيت اقليمي و آب و هواي سال و بستگي به هنگام برداشت محصول مانند گندم، برنج، پنبه و… دارد.
۳-جشن هشت و هشت  ميرجشن:
 مهر جشن (مهر ۱۶=۸+۸  جشن مهرگان) اين جشن در مير روز، برابر با روز ۱۶ ميرماه باستاني تبري(مازندراني) ، مطابق روز ۱۵ بهمن ماه خورشيدي (اعتدالي)، از دوران باستان تا چند دهه‌ي پيش تا به اين زمان در بنه‌هاي كوهستاني البرز، در ميان گالش‌ها و كوه نشينان در لاريجان، رويان و ديلمان برگزار مي‌شده است. اين جشن در كوهستان ديلمان ۱۵ روز ديرتر(برابر روز ۳۰ بهمن ماه) برگزار مي‌شد. در جشن مير روز، مردمان با تن‌هاي شسته، پوشاك‌هاي پاكيزه و ارغواني پوشيده پاي كوبي مي‌كردند و پيوند زناشويي را در اين زمان نيك و سعد مي‌شمردند. زيرا، جايگاه ماه در روز شانزدهم مهر ماه سال نخست و هيژكي از مبداء رصد ايراني(هنگام برگزاري نخستين جشن مهرگان)، ابتداي برج اسد (شير) بود. ميرجشن مربوط به ستايش از مهر(ميترا)، فرشته‌ي فروغ و پيمان و دوستي است.
۴-جشن تيرماه سيزه شو(=تير جشن):
اين جشن باستاني هر ساله برابر شب سيزدهم تيرماه باستاني تبري، برابر با شب دوازدهم آبان ماه خورشيدي بهاري(اعتدالي) برگزار مي‌گردد. اين جشن ملي از دوران باستان تا به اكنون جشن مشترك خميان كوه نشينان و ساكنان جلگه‌ي مازندران و گيلان بوده است.
با آگاهي اين كه گاه شماري باستاني تبري در مبداء از بن و پايه وابسته به گاه شماري ايراني كهن (يزدگردي قديم) بوده است و سر سال گاه‌شماري ايراني كهن به جهت پسگرد، از سال ۱۲۲۳-۲۲۱۴ از مبداء رصد ايراني سال ۵۰۲ پيش از ميلاد تا سال ۴۸۹ پس از ميلاد، به اندازه‌ي دويست و چهل شبانه روز حركت قهقرايي داشت؛ آغاز تير جشن آن، صد و بيست و پنج شبانه روز پس از برگزاري تير جشن وهيژكي (زرتشتي) واقع شده است، جايگاه تير جشن ايراني كهن و تير جشن وهيژكي در سال ۱۲۲۳ از مبداء رصد ايراني(= هنگام تقارن) با هم هم زمان بودند.پيشينه‌ي برگزاري تير جشن به دوران كيش مهري و پيش از آن، به آغاز مبداء گاه‌شماري ايراني كهن به 7027 سال خورشيدي پيش از اين زمان(= ۱۳۷۹ شمسي هجري) بر مي‌گردد.يعني دوراني كه نيمكره‌ي شمالي زمين( و به تبع سرزمين تاريخي ايران باستان)، برخوردار از يك چرخه‌ي فراواني آب وباران بود. تير جشن مربوط به ستايش از تيشتر، فرشته و نگاهبان باران است.
۵-جشن بيس شش نورزماه:
(جشن اسپندار مت ماه از گاه‌شماري ايران كهن، و ماه دوازدهم در تقويم باستاني تبري). اين جشن ريشه‌اي تاريخي داشته و بسيار كهن است. از جمله جشن‌هاي ايراني است كه بنيان آن به دوران بسياري دور و پيش از پديد آمدن دين و آيين يسنايي (=زرتشتي) است. روز بيست و ششم نوروزماه تبري به شمار ايرانيان كهن، برابر با روز بيست و ششم از ماه اسپندارمت = اسپندرامند= اسفند است. ايرانيان پيش از گرويدن به دين يسنايي داراي آيين «پنجه وه» نبودند و اندرگاه نيز از پايان ماه اسپندرامت آغاز مي‌شد. با آگاهي از اينكه گاه شماري باستاني تبري از بن و پايه وابسته و بر گرفته از گاه شماري ايراني كهن بوده و در اين گاه شماري سر سال گردان بوده است. اما گاه شماري وهيژكي با شمار از مبداء رصد ايراني از گونه‌ي گاه شماري پرسي – بهاري بوده و در آن جشنواره‌هاي شش گانه‌ي(فصلي) برگزار مي‌گرديد. در نزد بهدينان(زرتشتي) پنج روز اندرگاه (پنجه وه) ناميده مي‌شده است. ايرانيان بر اين باور بوده‌اند كه آمدن فروهر اشوان به اين جهان در ده روزي است. كه در آخر زمستان و پايان سال واقع شود و پنج روز گاتها(پنجه وه) در آن قرار مي گيرد. باهمبر شدن ماه‌هاي گاه شماري فرسي = پرسي، يعني گاه‌شماري يزدگردي نو با ماه‌هاي گاه‌شماري باستاني تبري برخي گمان برده‌اند كه گاه‌شماري باستاني تبري اريج در ميان باشندگان البرز همان گاه‌شماري پرسي است. و چون مبداء گاه‌شماري پرسي منسوب به پايان دولت ساسانيان شناسانده شده است، جايگاه جسن بيست و شش نوروزماه را آغاز فرود آمدن فروهران اشوان(سركشي و بازديد ارواح در گذشتگان) دانسته‌اند. از اين رو نسبت دادن عيد مردگان به جشن نوروزماه باستاني تبري نادرست است. نخستين ماه از آغاز سال تبري(مازندراني) فردينه ماه نام دارد كه در شرق جلگه‌ي مازندران آن را عيدماه(اعيد ما) مي‌نامند جشن آغاز سال، يعني فرا رسيدن سال نو = نخستين روز از عيدماه ربطي به جشن نوروز بيسّ شش نوروزماه (پنج روز پيش از آن) ندارد.
در كليه‌ي كتب تاريخي، اسناد نجومي و روايات ايراني كه از جشن‌هاي ايراني پيش از اسلام، يعني جشن‌هاي آيين يسنايي و چگونگي برگزاري آن‌ها نام آورده شده است، از جشن نوروزماه بيسّ شش نامي نيامده است. با اينكه جايگاه تقويمي نوروزماه، در سال ۲۲۱۳ رصد ايراني (=۴۸۹ ميلادي)، هم زمان با ماه دوازدهم از ماه‌هاي يزدگردي كهن، يعني اسپندارمت ماه ايراني(= پرسي) هم‌زمان و يكي بود؛ و نيز در دوران اقتدار ۲۳۴۶ ساله‌ي دين و آيين يسنايي (زرتشتي)، نشاني از جشن نوروزماه بيسّ و شش ديده نشده است، بنيان گذاري چنين جشني پس از پذيرش دين اسلام از سوي ايرانيان ممكن نبود. بنابراين نگاهداشت جشن نوروزماه بيسّ شش و برگزاري هر ساله‌ي آن، مربوط به دوران پيش از ظهور دين و آيين يسنايي(زرتشتي) است، چنان‌چه پاره‌هاي از عناصر آييني و نيز باورهاي مردمي مربوط به جشن نوروزماه بيسّ و شش نشان مي‌دهد كه مردمان لاريجان و ديگر ايرانيان، در يك دوره‌ي تاريخي، در نبردي سنگين با بيگانگان ، پس از سال‌ها تلاش و با پايمردي يكي از عناصر ملي و سياسي هم چون فريدون(پادشاه كياني) و بابرتري بر دشمن اهريمني كه نابود كننده‌ي آباداني و زندگي بوده(به نام دهاك = ضحاك)، توانستند اقتدار اقوام ايراني و دولت ايرانيان را بر بزرگترين قدرت سياسي زمان به نمايش بگذارند و از آن زمان و پس از آن به يادمان و پاس داشت و نبرد و جانفشاني فرزندان كوه نشين ايراني كه در رزم و نبردهاي جنگي و چريكي زبان زد خاص و عام بودند، هر ساله به جشن و سرور مي‌پرداختند و چون فاصله‌ي اين جشن، با آغاز سال نو باستاني ايراني كهن نزديك بودند، جشن پيروزي با جشن نوروزي در پي هم پر دوام مانده است.
بسياري از اقوام ايراني، بويژه كوه نشينان، پس از ظهور اشوزرتشت، به سختي به دين جديد و آيين آن تن در دادند و كماكان بر بينش و باور و آيين‌هاي باستاني و تاريخي نياكان خويش پايبند مانده بودند و جدايي از آن‌ها را شگون نمي‌دانسته‌اند. از اين رو ديده مي‌شود، بسياري از ايرانيان در طول تاريخ بر محاسبه و تقويم باستاني كهن پاي‌بند مانده‌اند، چرا كه اساس و زمان اجراي جشن‌هاي باستاني مانند هشت و هشت(=ميرروز = جشن مهرگان) و نيز تير جشن، روزگاري برابر با تقويم و شمار زماني آن بود. اين دو جشن چون جنبه‌ي ديني و مقدس داشته و پايه‌ي شمارهاي نجومي بر آن‌ها استوار بوده بنا به ملاحظات جايگاه فرشتگان يسنايي، در نزد بهدينان پذيرفته و به يادگار ماند.
گذشته از جنبه‌ي تقدّس اسپندار مت، جشن نوروز ماه بيسّ و شش، جايگاه تاريخي و رزمي داشته و مربوط به صيانت سياسي شاهان قديمي ايران كه از دين و آييني كهن تبعيت مي‌كردند، بود. لذا اين جشن در آيين يسنايي(زرتشتي) از سوي كارگزاران سياسي دين ياران آن كنار گذاشته شد. اما كوه نشينيان لاريجان، ريوان، و… چگونگي و جايگاه نجومي و تاريخي آن را در طول تاريخ زنده نگاه داشته‌اند. قرائن تاريخي و فرهنگي و روايات ايراني نشان مي‌دهد آن حركت تاريخي، منشاء رزمي داشته و نتيجه‌ي حاصل از آن وابسته به مركز البرز كوه، يعني لاريجان و كوه دماوند است.
باورهاي ملي مربوط به جشن نوروزماه بيست و شش:
۱- با فرا رسيدن شام گاه نوروزماه بيسّ شش، نوجوانان و جوانان در كوهستان، با اشاره‌ي پيران به بلندي‌ها رفته و با گردآوري بوته‌هاي گهن ؟؟ و هيزم، آتش افروخته(=نورزبل) و با افراشتن پرچمي نمادين از پوست گاو با نگاره‌هاي ديني جهت رفع چشم زخم، يادمان پيروزي فريدون بر دهاك (ضحاك) را در يادها زنده مي‌كنند. افراشتن پرچم را كه با چوب‌هاي نيين است«نيراس» مي‌نامند.
سالخوردگان كوه نشين بر اين باورند كه پيشينيان:
الف: پنج روز پيش از رسيدن نوروز يا سرسال، با افروختن آتش ، فرا رسيدن جشن نوروز ماه بيسّ شش و نيز سال نو را به يكديگر پيام مي‌دادند تا خود را براي برگزاري جشن‌هاي باستاني آماده كنند. مردم مي‌بايست در اين هنگام، خانه و سراي خويش را رُفته و تن خويش و فرزندان را با آب پاك شسته، جامه‌هاي نو در بر كرده و خوراك و شيرني آماده
ب: علاوه بر اين پيشينيان و پيران بر اين باور بوده‌اند كه در چنين روزي شاه فريدون كياني با مردم لاريجان و ديگر ايرانيان دهاك(ضحاك ماردوش) را پس از نبردي سنگين به بند كشيده و در بن دماوند كوه در چاهي در بالاي كوه تينه به نام تخت فريدون انداخت و به نوروز بار داد و در ميان بزرگان ايران كه انجمن كرده بودند، فريدون كلاه كياني(تاج شاهنشاهي ايران) بر سر نهاد و آن چه را كه از خزانه‌ي دهاك گرفته بود ميان انجمن و مردم ستمديده دهش كرد. مردم لاريجان و رويان از آن زمان تا به اكنون به يادگار و يادمان آن روزگار آتش افروخته و پرچم ، نيراس مي‌كنند.
ج: عامّه‌ي مردم روستايي (باشندگان جلگه، جنگل و كوهستان) با فرا رسيدن شب نوروزماه بيسّ شش به هنگام غروب به زيارت گاه‌ها ، امام زاده‌ها و گورستان‌ها رفته و با قرائت فاتحه و خيرات و صدقات به خانه برگشته به شادماني و سور مي‌پردازند. برخي بر باور پيشينيان پيشتر از شامگاه به گرمابه رفته و پس از شستشو، جامه‌هاي پاك و نو مي‌پوشند و به هنگام نماز شام، قرآن مي‌خواند و به ياد درگذشتگان خويش فاتحه مي‌فرستند. در اين شب از سوي خانواده‌ي زوما(داماد) و آروس(عروس) براي يكديگر هديه وصله فرستاده مي‌شود. اين هديه و صله به گونه‌‌ي ديگر نيز بود. به اين گونه كه بزرگان هر خاندان و قبيله به اين مسئله توجه داشتند كه چنانچه خانواده‌اي در طول ساتل بنا به دلايلي در زندگي و معيشت دچار ضعف و ناتواني مي‌گرديد، به نحو پنهاني، از مجموعه‌ي خانواده‌ها در قالب تعاون، مددخواهي كرده و آن خانواده‌ي ضعيف و ناتوان را مساعدت و كمك مي‌كردند تا اعضاي خانواده‌ي تهيدست نيز در شب نوروزماه بيسّ شش زندگي را با اميد و شادماني آغاز كنند.
د: پيران و سالخوردگان كوه‌نشين بر اين باورند كه در شب نوروزماه بيست شش بايد مقداري وجوه به عنوان صدقات جهت بلاگرداني كنار گذاشته و درسياهي شب در اختيار مستمندان قرار گيرد. علاوه بر اين با دميدن آفتاب روز نوروزماه بيست و شش گروه گروه از جوانان كه شب را در بلندي‌ها سپري كردند، به عنوان اين كه از نبرد برگشته‌اند، پيروزمندانه در ميدان محل گرد آمده و نيراس‌هاي خويش را در برابر تلار؟؟(=تالار) كه بزرگان در آن انجمن كرده بر مي‌افراشتند.
هـ: بانوان سالخورده با سوزاندن گياهان خوشبو مانند عود، سندل، و گلپر، جايگاه را معطر كرده و مردم با درود و خوش باش به مجلس جشن، شور و شادماني مي‌بخشيدند. جوانان هنرمند نيز با اجراي سرود و نغمه‌هاي ديني، ملّي و رزمي بر شكوه و سرخوشي جشن مي‌افزودند. پس از آن در پيشگاه مردم و بزرگان و دينياران(در گذشته، در حضور اسپهبد) رزم ليران(=رزم دليران) آغاز مي‌شد.
د: در رزم ليران، بزرگترين پهلوانان (در پيش‌گاه بزرگان، دينياران و اسپهبد) در فضايي كاملاً جوان مردانه به نبرد رزمي مي‌پرداختند. در پايان به آنان خلعتي ويژه اهدا مي‌شد. پس از رزم ليران، رزم كشتي(كشتي بومي = لوچو) بين نو پهلوانان انجام مي‌گرفت. در خاتمه به چند تن از نوپهلوانان انجام مي‌گرفت. در خاتمه به چند تن از پهلوانان پيروز جوايز درخور داده مي‌شد؛ تا اين كه پس از نيم روز و پيش از شام گاه رزمي ديگر بين نوپهلوانان پيروز برگزار مي‌شد و سرانجام پهلوان انتخاب شده با درود و دعا به بزرگان و يا به اسپهبد معرفي مي‌شد، تا او نيز همانند ديگر پهلوانان در زمره‌ي سالاران سپاه قرار گيرد. سپس يكي از بزرگان (ودر قديم اسپهبد يا امير) با سپاس و ستايش به درگاه خداوند و آرزوي بهروزي و خوشبختي، همگان را به رفتار، كردار و پندار پسنديده و كمك و ياري به يكديگر فرا مي‌خواند.

نصرالله هومند

از تلار قائم شهر تا خانه مازندران

تلار قائم شهر بهانه اي شد تا هم دياران در كنار هم  همدلي  و همكاري را تجربه نمايند و شايد تاسيس خانه مازندران در تهران اين نقش را براي مازني ها فراهم سازد .
 
 تلار قائم شهر
شب يك شنبه مورخ 9 تيرماه سال 92 جشني در سالن بانك كشاورزي برگذار شد كه ميزبانش انجمن تلارپه (اهالي ‌ قائم شهر ، سوادكوه ، جويبار و كياكلا يي هاي مقيم تهران ) بود .
 در اين جشن كه به بهانه ي شونيشت   ( شب نشيني دوستانه )  و به مناسبت فعال شدن كميته هاي اجرايي و افتتاح دفتر انجمن در شمال ( قائم شهر ) برگذار شده بود حدود 250 نفر از علاقه مندان و فرهنگ دوستان در برنامه  حاضر بودند كه در ميان آنها چهره هاي علمي ،فرهنگي ، سياسي و اقتصادي بسياري حضور داشت .
از چهره هاي به نام و موثر مازني  كه همت كرده و ديدار دوستان و هم دياران را بر امور روزمره ترجيح داده و در برنامه حاضر شده اند مي توان به افراد ذيل را نام برد .
 
1 - از چهره هاي علمي ، دكتر نظام الدين نوري و دكتر الياسي  و...
 
2- از چهره هاي فرهنگي و ادبي ، آقاي علي حسن ن‍زاد (گروه آييني سوادكوه ) ، آقاي علي صادقي (‌مدير سايت مازند نومه ) ، آقاي كهنسال (‌رئيس سابق اداره ارشاد )،آقاي جعفر باقري ( از فعالان فرهنگي ) ، آقاي طهمورث شاهرخي (‌استاد موسيقي و مدير موسسه فرهنگي و هنري )و...
3 - از چهره هاي پيشكسوت ورزشي  ، اسفنديار محسنيان (‌رئيس انجمن پيشكسوتان ورزش قائم شهر ) ، حامد ابراهيمي (‌ عضو شوراي شهر و رئيس هيات فوتبال قائم شهر ) ، دكتر ابراهيمي از هيات رزمي  و...
 
4 - از چهره هاي سياسي  ،آقاي ولي رعيت (نماينده سابق مجلس ) ، آقاي بهمن نوري ( فرماندار سابق و از مديران شهرداري تهران ) ، آقاي رمضانعلي ملك مدير كل سابق و مدير اجرايي نمايشگاه بين الملل ) و ...
5 - از چهره اي مديريتي و اداري ، غلام رضا دفتري ، مهران دفتري ، سهراب حبيبي ( مديران صنايع خودروسازي ) ، زعفر ياحقي، ايرج رضي ، محمد هادي ن‍‍زاد و ايرج ريسي ( از مسئولان بانك كشاورزي ) ،‌‌آقايان جواهري و اكبري (‌از مسئولان بانك مركزي )
 
 6 - از چهره هاي اقتصادي ، آقاي مرتضي موسوي (‌صنايع پوشاك آويشن ) ، آقاي رضا احمدي ( شركت بهمن فولاد )، آقاي محمد انصاري ( مركز طراحي دكور متد ) و ... حاضر بودند .
 
و ...
 
 
حال  جاي بسي خوشحالي و مسرت است كه تلارپه اي ها تصميم گرفته اند با همراهي و همدلي  فضاي مناسب تري را براي خود و هم ديارانشان فراهم آورند ، به بهانه ي جشن دور هم نشينند و همكاري را تجربه نمايند ، از فضا هاي سرد و رقابت هاي كوته بينانه خارج شوند و همه با هم براي فرداي بهتر خود و خانواده و ديارشان گام گيرند.
 
  به نگاه من گام اول و موثر در ماندگاري كارهاي فرهنگي ، نگاه درست و مشاركت آگاهانه است و اينك من به چشم مي بينم كه پايه هاي آن شكل گرفته اما  مي دانم كه تداوم و توسعه آن به همت ساير دوستان وابسته است و اميد دارم در آينده اي نزديك به همت همه ي شما اين هدف محقق گردد .
 
شايد زماني كه  اعضاي هيات موسس انجمن تلارپه ( قائم شهري هاي مقيم تهران ) در سال 1382 كنار هم گرد آمدند و به ياد ايام تحصيل ،  انجمني را پايه گذاري كردند نمي دانستند كه انجمن ياران دبستان به انجمن فراگير هم دياران ( قائم شهر قديم ، 5 شهرستان جديد ) بدل خواهد شد اما آن قدم و گام هاي بعدي و حمايت هاي فرهنگ دوستان و هنرمندان باعث رشد و بلوغ انجمني شد كه اينك افتخارم اين است كه عضو آن باشم
 
 
 
خانه مازندران
 
از زمان شكل گيري  انجمن تلارپه ( قائم شهري هاي مقيم تهران )  در سال 1382  توسط آقايان محسن صلصالي ،غلامحسين صالحي ، عباس بشري ،مهدي قزلباش ،علي شكري ، محمد باقر ولي پور ، مصطفي احمدي وسطي كلايي ، اين  گردهمايي هاي دوستانه بهانه اي شد تا با  ساير دوستان و هم دياران مازني آشنا شده و همديگر را حمايت نمايند ،
 
انجمن هايي چون :
1- انجمن سواد كوهي هاي مقيم تهران  را سوادكوهي ها در سال  1387در تهران  فعال نمودند ، آقايان محبوب قباديان ، عبدالعظيم غضنفري ،حميد رضا اسدي ، محمد رضا اميني و... پايه گذاران انجمني بودند كه اينك هردوشنبه جلسات خود را به طور منظم برگذار مي نمايند .  
 
2 - انجمن بابلي هاي مقيم تهران ، سال هاست كه حضور گرم و فعالي دارند ، دكتر كريميان ، آقاي قدكپور ، آقاي دادگستر و خانم ها بابايي و شجاعي مهر و .. ،  نشريه بارفروش را به طور مرتب منتشر كرده و شونيشت هاي خود را برگذار مي نمايند  و هر چهارشنبه جلسلت خود را بر پا مي نمايند .
3- خانه تنكابن نيز به همت آقاي مرتضي صادقي فعال بوده و در اكثر برنامه هاي مازني ها حضور گرمي دارند .
 
4- انجمن نوري ها هم سال هاست كه در تهران فعال است و در ايام محرم برنامه هاي منظمي را بر پا مي دارند .
 
5      - انجمن كلاردشت نيز با مسوليت دكتر برارپور چند سالي است كه در تهران فعال مي باشند
 
6- انجمن فريدون كناري هاي مقيم تهران ، سال هاست كه  جلسات خود را برگذار مي نمايند و آقاي نقي امير اسماعيلي نقش موثري در اين ميان دارد .
7- مازني هاي مقيم شهرداري نيز به همت تعدادي از دوستان چون آقاي بهمن نوري همكاري و همدلي دارند .
 
8 - مديران مازني نيز سال هاست كه مجمع مديران مازني را فعال كرده و دبيري آن بر عهده سردار علي اكبرجليليان مي باشد .
 
9      - مجمع مازني هاي مقيم تهران نيز سال هاست كه براي هماهنگي مازني ها شكل گرفته و بنياد اسري به دبيري آقاي رئيس زاده امورات آنرا هماهنگ مي نمايد .
 
10 -   پارپيرار به همت آقاي فرهود جلالي سال هاست كه نقش محوري را در برپايي جشن هاي مازني در تهران بر عهده دارد ،‌ جشن روز مازندران ، جشن سلام و جشن تتي سال هاست كه با محوريت پارپيرار و همراهي ساير انجمن ها در تهران برگذار مي گردد .
 
11- همياران پارپيرار جوان  نيز با مسئوليت آقايان قاسمي  و جواديان نيز اخيرا فعال گرديده و حمايت از برنامه هاي فرهنگي مازندران را بر عهده دارد .
 
12بنياد تبري (‌ جغرافياي تبري زبان ) نيز به همت مديران ، مسئولان و علاقمندان مازني مانند آقايان احمد ناطق نوري ، محمد رضا اميني ، خسرو عليزاده ، فرهود جلالي ، ولي رعيت و...  شكل گرفته و مجوز هاي قانوني آن  اخذ شده است  اين بنياد از مازني ها حمايت مي كند و برنامه هاي بسياري براي توسعه استان دارد .
 
13كميته خيرين مازني هم به همت بنياد تبري شكل گرفته و با مسئوليت آقاي جهانگير رضايي برنامه هاي حمايتي را براي خسارت ديدگان و درماندگان فراهم مي آورد .
 
14 و ...
 
 
 
فعاليت هاي انجمن هاي فوق بيانگر آن است كه اكثر مازني ها دغدغه شهر و ديار خود را داشته و براي كمك به هم دياران در تلاش و كوشش اند .
اما بررسي ها بيانگر آن است كه ساير اقوام چون شاهرودي ها ، مشهدي ها ،كرمانشاهي ها ، شبستري ها ، كاشاني ها و ... سال هاست كه در تهران خانه اي را به نام ديار خود بر پا نموده اند و به يمن اين همكاري موفق به تاسيس مسجد (‌شبستري ها ) ،  حسينيه ( درياني ها ) ،درمانگاه و مراكز  علمي و فرهنگي  و اقتصادي  شده اند .
 
دير زماني است كه مازني ها درگير چانه زني محلي و رقابت هاي منطقه اي بوده و از محاسن رفاقت و همدلي غافل  و به هم مشغول بوده اند و اين امر دليلي موثر بر آن بوده كه از بسياري از مواهب توسعه بازمانند .
 
اينك شايد زماني مناسب باشد كه  مازني هاي  براي توسعه شهر ومنطقه و  كمك به هم دياران گامي جدي برگيرند و بيش از پيش براي همكاري و تعامل  تلاش نمايند .
 همان گونه كه در مراسم تلارپه روساي انجمن ها ، حضور يافته و فعالانه كمك نموده و براي تقدير از فعالان عرصه هاي فرهنگي حمايت كرده اند مي توانند با همدلي خانه مازندران را نيز فعال نمايند .
 
خانه مازندران ، خانه تشكل هاي مازني خواهد بود كه همه ي انجمن ها و فعالان عرصه هاي علمي و فرهنگي در آن حاضر گشته  ، مديريت و خدمت خواهند نمود و هم چنين از مزايا و خدمت متقابل آن برخوردار خواهند گشت .
 به آن اميد چشم به انتظار مي مانيم .
 
احمد ولي پور  Ahmad19743@yahoo.com
 

تسلیت به آقای انصاری

انا لله و انا الیه راجعون

 

همکار و برادر ارجمند جناب آقای محمد انصاری

عضو محترم کمیته اجرایی انجمن فرهنگی، هنری و ادبی تلارپه

 

با نهایت تأسف و تأثر درگذشت عمومی بزرگوارتان را به جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم  طلب مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر، سلامتی و طول عمر مسئلت می نمائیم.

                                                                                                                               اعضای هیأت مدیره ، مسئولین کمیته های تخصصی و اعضای انجمن  

فرهنگی، هنری و ادبی تلارپه

( اهالی قائمشهر ، سوادکوه ، جویبار و کیاکلائی های مقیم تهران )

تشکر

به نام خدای  الهام بخش
سلام بر دوستداران فرهنگ و ادب و هنر و تاریخ ایران عزیزمان
بشر در جوامع ابتدایی برای پر کردن اوقات خود دست به دامن سرگرمی و موجبات ایجاد نشاط می زدند که از جمله آن توجه به اسطوره خلقت بوده  که ابتدای خلقت را بیشتر از زن و یا مادر می دانستند و اینگونه اعتقاد داشتند. بر این اساس ایزد بانوی جهان اولین مادری بود که آفرینش را به او نسبت می دادند و در اسطوره ایرانی  زروان ، اهورا مزدا، نقش مهم در استحکام جامعه داشتند. مرحله بعدی از اسطوره گذر کرده و به حماسه پرداختند و برای قبیله خود پهلوانانی معرفی می کردند که موجب تفاخر آنان بوده و جای خالی خود را با این داستان ها پر می کردند حماسه به همراه اسطوره همچنان ادامه پیدا کرد، تا اینکه  جزو زندگی مردم شده است. داستان ها ، حماسه ها و قصه ها در گذشته جزو زندگی  مردم محسوب شده و شب ها به نوبت به صورت دید و بازدید انجام می شده است و در این شب نشینی ها رأی زنی می کردند و زمینه را برای زندگی زوج جوان مهیا می نمودند و علاوه بر رفع خستگی نشاط و آرامش را در این دید و بازدید ها و شب نشینی به مأمنی اعتقادی و خدا شناسی تبدیل می کردند در این نشست ها افکار و فرهنگ و تمدن ها مبادله می شده و امروز نیز این امر از طریق رسانه های گروهی  انجام می شود و خلوت مردم پر شعور می شود. در مناطق شمالی ایران داستانها و قصه هایی به نام  امیر و  گوهر ، طالب و زهره و عزیز و نگار، مینا و پلنگ و ... رایج بوده است. شونیشت ها در تمام ملل گذشته مرسوم بوده و به همین نام فراموش شده است. ولی امروزه از شکر خدا در بیشتر جوامع در حال توسعه رواج دارد و پر رنگ تر از جوامع متمدن نیز مشاهد می شود. بخصوص در ایران اسلامی ما که با جان  و دل از میراث ملی و فرهنگی و اسلامی خود نگهداری و برای آن ارزش قائل هستند.
به هر حال این فرهنگ ریشه در زندگی ما ایرانی ها داشته و دارد و جز فرهنگ زندگی ماست شونیشت انجمن فرهنگی تلارپه موجب نشاط و آرامش مدعوین شده و با خاطر خوش سالن همایش را ترک کردند.
اینجانب به نوبه خود از مدیریت و مسئولین کمیته های تخصصی و اعضای انجمن فرهنگی، ادبی  تلارپه که به نحو شایسته و   با شکوه مراسم  شونیشت را در تاریخ 9 تیر ماه سال 1392 برگزار نمودند تشکر و قدرانی نموده و توفیق روز افزون شما را از خداوند منان خواستارم.
                                                                                  با تشکر
                                                                                                                دکتر نظام الدین نوری کوتنایی
                                                                                    عضو هیأت علمی دانشگاه هنر تهران و  استاد تاریخ ادبیات ایران

تسلیت به آقای فرهود جلالی

انا لله و انا الیه راجعون

 

سرور ارجمند جناب آقای فرهود جلالی کندلوسی

مدیر عامل محترم شرکت فرهنگی و هنری پارپیرار

 

با نهایت تأسف و تأثر مصیبت وارده را به جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض نموده و برای آن مرحومه مغفوره طلب مغفرت الهی و برای بازماندگان صبر، سلامتی و طول عمر مسئلت می نمائیم.

  روابط عمومی

انجمن فرهنگی، هنری و ادبی تلارپه

( اهالی قائمشهر ، سوادکوه ، جویبار و کیاکلائی های مقیم تهران )

گزارش شونیشت الهیه

شونیشت خانوادگی تلارپه به تاریخ نهم تیر ماه نود و دو در محل باشگاه بانک کشاورزی (الهیه) برگزار گردید.

قرار بود برنامه ساعت هفت عصر آغاز گردد که به دلیل ترافیک عصرگاهی شهر تهران و دیر رسیدن مهمانان، برنامه با حدود چهل دقیقه تاخیر آغاز شد؛ و البته این زمان را مهمانان حاضر، ضمن دید و بازدید با دوستان و یاران قدیمی، به نوای موسیقی و ترانه های مازندرانی که در سالن طنین انداز بود، گوش سپردند.

مجری برنامه، سرکار خانم لاله فرهادی، با پوشش زیبای محلی مازندرانی و با کلام شیرین محلی، برنامه را با شعر مازندرانی آغاز کرده و ضمن خوش آمدگویی به مهمانان، کلیاتی از آنچه که قرار بود در طول برنامه اجرا شود را اعلام کردند. از این پس یکایک سخنرانان و هنرمندان، با دعوت ایشان به ایراد سخنان و اجرای برنامه پرداختند.

نخستین برنامه، خوش آمدگویی و سخنان جناب آقای یاحقی، رئیس هیأت مدیره صندوق نواندیشان خزر (انجمن شمالی های بانک کشاورزی) بود که به همکاری دیگر دوستان در مجموعه بانک کشاورزی، جناب آقای رضی و آقای دکتر ولیپور و...، فضای بسیار مناسبی برای برنامه شونیشت مهیا کرده بودند و جادارد همین جا قدردان زحمات این دوستان باشیم.

در ادامه ی برنامه، هنرمندان شاعر، جناب آقای جهانگیر صدیقی برنجستانکی، سرکار خانم لیلا احمدی کمرپشتی و جناب آقای گوهری اشعار زیبای مازندرانی شان را برای مهمانان خواندند.

سپس جناب آقای علی صادقی، مدیر مسئول و سردبیر سایت مازندنومه (پایگاه خبری و تحلیلی مازندران)، که جایگاه قابل توجهی در میان رسانه های مجازی مازندران دارد و طی ماه های اخیر  همکاری صمیمانه ای با تلارپه داشته است، سخنانی را در ارتباط با فعالیت هایشان و نقش رسانه ها در پیشبرد اهداف انجمن های فرهنگی، ارائه دادند.

برنامه بعدی دونوازی لَلِه وا و دِسَرکوتِن توسط هنرمندان مازندرانی، آقایان عباد محمدی و اصغر اسحاقی بود که شور زیبایی در میان مهمانان ایجاد کرد.

روایت داستان لیلی و مجنون، برنامه بعدی بود که جناب آقای دکتر نظام الدین نوری کوتنایی، استاد تاریخ ادبیات و از یاران قدیمی تلارپه، به شیوایی آن را نقل کردند.

هنرمند دیگری که مهمان این شونیشت بودند و همکاری ارزشمندی نیز در برگزاری مراسم داشتند، جناب آقای علی حسن نژاد، شاعر، نویسنده و پژوهشگر اهل سوادکوه بود که در این بخش برنامه شعر زیبایی از مجموعه اشعارش را برای مهمانان خواند.

در ادامه برنامه، مسابقه ای برگزار شد به این صورت که از کلیه مهمانان دعوت شد که اگر میتوانند شعر و یا آواز محلی مازندرانی بخوانند، به اجرا بپردازند. این بخش، شور و هیجان خاصی در میان مهمانان ایجاد کرد و تعدادی، در این مسابقه شرکت کردند که در نهایت با قدردانی از همکاری کلیه شرکت کنندگان، نوجوان عزیز، مرجان جوادیان کوتنایی، قصد تشویق سایر نوجوانان به فراگیری فرهنگ و زبان مازندرانی، به عنوان برنده معرفی شد.

پس از مسابقه، جناب آقای مصطفی احمدی وسطی کلایی، نایب رئیس و عضو هیات مدیره انجمن تلارپه، مطالبی را در ارتباط با تحولات انجمن، انتخابات پیش رو، کمیته های تخصصی و مسائل مربوطه، برای مهمانان ارائه فرمودند.

در این بخش، مجری برنامه از طرف هیأت مدیره تلارپه از همکاران انجن در کمیته های تخصصی از جمله آقایان یاحقی، رضی، غلامی، عباد طیبی سیف کتی، دکتر ولیپور، محمدرضا جوادیان، رضا صدیقی، علی جوادیان، غضنفری، نورانی، طالبی، صفری، انصاری، اولاد اعظمی و کلیه یاران و همراهان تلارپه سپاسگزاری کرد.

بیت الغزل برنامه شونیشت، اجرای گروه تبری برادران محمدی به همراهی استاد اسحاقی بود که حدود چهل و پنج دقیقه، با اجرای موسیقی زیبای مازندرانی، فضای خاصی در برنامه به وجود آوردند و به شایستگی، با تشویق بسیار زیاد مهمانان همراه شد.

حسن ختام برنامه، پیش از صرف شام، تقدیر از سه تن از چهره های ارزشمند حوزه تلارپه در عرصه های گوناگون بود. جناب آقای اسفندیار محسنیان، رئیس کانون پیشکسوتان ورزش قائمشهر، جناب آقای علی صادقی، مدیر مسئول و سردبیر پایگاه خبری تحلیلی مازندنومه و جناب آقای علی حسن نژاد، شاعر ، پژوهشگر و مدیر و بنیان گزار گروه آیینی زندگی تجلیل شدگان این برنامه بودند که برایشان آرزوی سلامتی داریم.

برنامه در ساعت ده و نیم، با این شعر زیبای استاد علی هاشمی چلاوی به پایان رسید و مهمانان محترم به صرف شام دعوت شدند.

وطِن، تِه خاکِ سِرمه گیرمه شِه چِش                      تِه وِسّه کَکّی واری دارمِه نالِش

بی تِه خو رِه نَوینِّه مِه دِتا چِش                            تِرِه خِش چین کمِِّه دِمِه نِواجِش

 

با سپاس از همراهی کلیه همراهان تلارپه

لاله فرهادی هیکویی

11 تیر ماه 92

انجمن فرهنگی و ادبی تلارپه در گذر زمان"

الف : نحوه تشکیل انجمن :

-1 انديشه تشکیل انجمن درنشستي در سال 1831 و با حضور 11 نفر از دوستان در باشگاه تأمین اجتماعی تهران آغاز و در همان جلسه مقررشد تعدادی از دوستان بالغ بر 7 نفر مقدمات تشكيل انجمن را پيگير شوند.

2- افراد تعیین شده پس از بررسی جوانب امر و مطالعه اساسنامه چندین انجمن از آن جمله انجمن بارفروش، کازرون، اراک، کاشان و .... پیش نویس اساسنامه را تدوین و سپس نسبت به تشکیل مجمع مؤسسه اقدام نمودند که آقایان محسن صلصالی ،غلامحسین صالحی، عباس بشری، مهدی قزلباش، علی شکری، محمد باقر ولی پور و مصطفی احمدی وسطی کلائی بعنوان اعضاء مؤسس انتخاب شده اند.

-3اقدامات لازم برای اخذ مجوز از وزارت کشور با زحمات و تلاش بی دریغ جناب آقای رجبی آغاز شد، و هر یک از مراحل انجام آن بتدریج و  با راهنمایی دوستان جناب آقای رجبی در وزارت کشور از انگشت نگاری الی آخر صورت گرفته که البته در این مرحله به خواست جناب آقای شکری و تیمسار قزلباش آقای رجبی و يك نفر دیگر که اسامی آنها در بند 1 منعکس است بعنوان اعضاء مؤسس با امضاء اساسنامه تقدیم وزارت کشور نمودند.

-4 بعد از 2 سال کش و قوس، بالاخره در سال 1385 مجوز )پروانه تأسیس( با امضاء وزیر کشور وقت صادر شد.

ب : اقدامات انجام شده :

-1 پس از آن با تشکیل مجمع، هیأت مدیره و بازرسان به اسامی زیر انتخاب شدند:

-1-1 اعضاء هیئت مدیره آقایان محسن صلصالی ، غلامحسین صالحی، حسن بشری، ناصر رجبی و مصطفی احمدی وسطی کلائی انتخاب شدند.

-1-1 بازرسان : جناب آقای پرویز قبادی بعنوان بازرس اصلی و جناب آقای احمد احمدی وسطی کلائی بعنوان بازرس علی البدل.

2- به دلیل اتفاق ناگواری که برای زنده یادان غلامحسین صالحی و پس از آن برای حسن بشری پیش آمد )یاد هردوشان گرامی و درود به روح مطهرشان، انتخابات بعدی صورت گرفت که ترکیب اعضاء متشكل از آقایان شکری، ولی پور، رجبی، اسماعیل حسینی و مصطفی احمدی وسطی کلائی و همچنین سرکار خانم فرهادی

3- حیفم آمد که از نام عزیزمان تیمسار قزلباش که واقعاً بسیار علاقه مند به انجمن بوده و از هیچگونه زحمات فروگزار نبوده ياد نكنم ايشان به دلیل بیماری طولانی هفته گذشته به درود حیات گفتندو ما  یاد و خاطره شان را براي همیشه زنده نگه مي داريم.

-4 یکی از دغدغه های هیأت مدیره تشکیل کمیته ها در اجرای اهداف حسابرسی بوده که نیاز به داشتن جا و مکان و تجمع در آن محل برای اطلاع رسانی رایانه ای و همچنین نشریه و ..... بوده که خوشبختانه مقدمات کار فراهم شد و اقدامات شایسته ای هم از طرف اعضای کمیته صورت گرفته است.

5- بدواً لازم است که بگویم پیشنهاداتی برای داشتن محل مورد نظر از جانب دوستان مطرح شده بود که النهایه این پیشنهاد تصویب شد. از دوستان علاقه مند به انجمن درخواست کرده ایم که مبالغی را بعنوان قرض الحسنه به انجمن پرداخت نمایند تا محلی را رهن نمائیم که با همت قابل تحسین جناب آقای پرویز قبادی و دیگر دوستان اعضاء هیأت مدیره توانستیم بالغ بر 35 میلیون تومان جمع آوری نمائیم و پس از آن بلافاصله محلی واقع در خیابان ستارخان - تقاطع تهران ویلا برج تهران ویلا رهن نموده و تجهیزات لازم نیز صورت بگیرد.

-6 پس از آن از دوستان علاقمند به انجمن که از نظر سن بین 83 الی 13 سال هستند دعوت بعمل آمده که داوطلب قبول مسئولیت برای عضویت در کمیته ها را بنمایند که خوشبختانه افراد علاقمند و واقعاً فرهیخته به ندای هیأت مدیره جواب مثبت داده و فعالیت جدی خودشان را شروع کردند و شخصاً مطمئنم که توفیق خواهند داشت.

-7 یکی از اموری که باید هرچه زودتر، حداکثر تا آخر مرداد ماه صورت پذیرد انتخاب اعضاء جدید هیأت مدیره و بازرسان است. امیدوارم دوستان علاقمند: خانمها و آقایان پیشنهاد کاندید شدن خود را با کلیاتی از وضعیت شغلی و همچنین عضویت در تشکل ها و اصولاً توانمندی خود در اجرای اهداف انجمن را کتباً به انجمن اعلام دارند.

             ضمناً برای این منظور لازم است تا از مفاد اساسنامه آگاهی کاملی داشه باشند بنابر این می توانند با برقراری ارتباط با

روابط عمومي مدارک مورد نظر را در اختیار گیرند.

 

مصطفي احمدي وسطي كلائي

                                    تيرماه 1392

شونیشت الهیه

مازندنومه:برنامه فرهنگی-هنری انجمن تلارپه(قائم شهری ها،سوادکوهی ها و جویباری های مقیم تهران) با عنوان "شونیشت"،شامگاه یک شنبه در مجموعه رفاهی بانک کشاورزی تهران برگزار شد.

در این مراسم که با حضور علاقه مندان فرهنگ و هنر مازندران و برخی مازندرانی های مقیم پایتخت برگزار شد،تعدادی از شاعران و هنرمندان استان به اجرای برنامه پرداختند.

صدیقی برنجستانی،لیلا احمدی کمرپشتی،گوهری و علی حسن نژاد از جمله شاعرانی بودند که در این نشست به شعرخوانی پرداختند.

دکتر نظام الدین نوری کوتنایی-استاد دانشگاه هنر تهران- در بخشی ازبرنامه به زبان مازندرانی درباره قصه های ادبیات کلاسیک ایران به ويژه منظومه لیلی و مجنون سخنرانی کرد.

علی صادقی-سردبیر مازندنومه-نیز در ادامه به زبان مازندرانی، درباره ارتباط سازمان های مردم نهاد و رسانه ها و آینده "ان.جی او" ها دقایقی به سخنرانی پرداخت.

ولی رعیت نماینده اسبق مردم قائم شهر و سوادکوه در مجلس،بهمن نوری فرماندار اسبق قائم شهر،اسفندیار محسنی رییس کانون پیشکسوتان ورزش قائم شهر،حامد ابراهیمی عضو شورای شهر قائم شهر،مهدی کهنسال رییس اسبق اداره ارشاد قائم شهر،ملک مدیرکل اسبق بازرگانی مازندران و فرهود جلالی کندلوسی فعال فرهنگی و مدیر موسسه پارپیرار از جمله مهمانان این مراسم بودند.

پایان بخش برنامه نیز اجرای موسیقی مازندرانی توسط گروه "تبری"(برادران محمدی+نوازندگی و خوانندگی استاد محمدرضا اسحاقی) و تجلیل از 4 نفر از فعالان عرصه های مختلف بود.

عکس های "رضا صدیقی برنجستانکی"از شونیشت تلارپه

عکس های "سجاد پاریاو فلاح "از شونیشت تلارپه

شونیشت انجمن در تاریخ 9 تیر 92

انجمن تلارپه  مراسم شونیشت خانوادگی را باهنرنمایی برادران محمدی در روز یکشنیه نهم تیر ۹۲ در باشگاه رفاهی بانک کشاورزی واقع در  الهیه (خیابان ولی عصر خیابان فرشته خسابان سروستان از ساعت ۱۸ الی ۲۲ برگزار می کند

 لطفا جهت اطلاعات  وهماهنگی بیشتر با شماره تلفن های زیر تماس حاصل فرمایید

ولی پور ۰۹۱۱۳۲۶۱۰۵۱

طیبی ۰۹۱۱۸۲۳۰۷۲۳

جوادیان ۰۹۱۲۲۴۹۳۱۹۹

قدیمی خونش(نگارش لیلا احمدی کمرپشتی)

دیـمی خونِـش
سرزمین مازندران،با گستره ی پاک  و رنگارنگش در اقلیمی که درختان سر به فلک کشیده اش راوی عشق‌های  کهن مردان و زنان عاشق و دلباخته است،از گذشته تا کنون موسیقی و ادبیات جزء جدا ناشدنی آن بوده و هست.ادبیات و موسیقی مازندران، ریشه در فرهنگ،آداب و رسوم و کسب و کار مردم این سرزمین دارد.
آن روزگارانی که که هنوز غبار زندگی ماشینی و تکنولوژی بر قلب‌های پاک مردم این سرزمین سایه نیفکنده بود، نوای ترانه‌ها و سازهای موسیقی همراه همیشگی محافل آنان بود.این ترانه‌ها نمادی از زندگی، فرهنگ و عشق مردم این اقلیم و مونس تنهایی چوپانان،گاوبانان،کشاورزان و چارویداران است.
قدمت ادبیات مازندران به گذشته‌های بسیار دور می‌رسد.تاریخ نشان می‌دهد که مردم مازندران همواره قومی با‌فرهنگ  و شیفتۀ موسیقی و هنر بوده‌اند.پیش از ورود آریایی‌ها به ایران، اقوامی در مازندران می‌زیسته‌اند که در هر ناحیه اسامی خاصی داشته‌اند.هیرکانی‌ها در شرق،تپوری‌ها در مرکز، امرد‌ها در آمل و کاسپی‌ها در غرب ساکن بوده‌اند و به گفتۀ بسیاری از محققان ،نواها وآواهای موسیقی و حتی ادبیّات مازندران، یادآور زندگی و معیشت  و نقش و نگارهای آن دوره است.از سویی دیگر،زبان مازندرانی همسو  با زبان فارسی و حتی پیش تر از آن بالیده تا به نسل کنونی رسیده است. بسیاری از واژگان تبری یادگار دوران فارسی باستان  و پهلوی است و به همین علت گویش مازندرانی با دیگر گویش‌های رایج درایران همچون: کردی، لری ، بلوچی و...اشتراکات بسیار دارد واز این امر بر می‌آید که واژگان گویش‌های رایج ایران قدمت بیشتری نسبت به واژگان زبان رسمی دارد و این مسئله بر اهمیت گویش‌های محلّی و ادبیات مازندران می‌افزاید.
اینکه پیشینۀ زبان تبری و ترانه‌های رایج در مازندران به چه دورانی می‌رسد ،به درستی مشخص نیست.طبق تقسیم‌بندی یکی از محققان، شعر تبری در پویۀ تاریخی خود دارای دو سرشت  و شخصیت جداگانه است:1.شعر رسمی غیر آوازی 2.شعر آوازی(خنیایی) که به صورت ترانه یا آواز خوانده می‌شد.
پیشینه ی شعر رسمی به سده ی سوم  و چهارم که مقارن با حکومت آل بویه بوده است می‌رسد.در این دوران،زبان تبری وعربی زبان رسمی دربار بود.شاعران تبری گوی همچون:استاد علی پیروزه و دیواروز(مسته مرد) در دربار آل بویه می‌زیسته‌اند.از دیگر شاعران این دوره بندار رازی و منصور دوانیقی هستند که به زبان تبری و فارسی شعر می‌گفته‌اند. در دربار آل‌زیار ،زبان رسمی، عربی  و فارسی بود؛ اما اسنادی وجود دارد که برخی از شاعران در این دوران به زبان و گویش تبری سخن می‌گفته اند. در سده ی چهارم خاندان باوند و قارن بر بخش‌هایی از سوادکوه و دو دانگه و چهادانگه حکومت می‌کرده اند.حکمرانان این خاندان به زبان فارسی بی‌اعتنا بوده و زبان مازندرانی را عامل اتحاد و همبستگی می‌دانسته‌اند. در غرب مازندران در دربار پادوسبانان رویان ،زبان تبری زبان اصلی آن دیار بود و شاعر بزرگ آن دیار  ،قطب رویانی،به زبان تبری شعر می‌گفت.
تاریخچۀ پیدایش شعر آوازی  مازندران به درستی مشخص نیست. این اشعار از وزن عروضی و قواعد قافیه و ردیف  پیروی نمی‌کنند و اغلب موسیقی است که وزن آن را تعیین می‌کند وبه همین دلیل این احتمال وجود دارد که این اشعار دنباله ی شعر هجایی پیش از اسلام  و باقیمانده ی شعر آوازی خنیاگران و آوازه خوانان دربار سامانی است. اشعار آوازی در مازندرا ن  در قالب‌های دوبیتی ، رباعی، مثنوی و ترجیع‌بند خوانده می‌شود.در بسیاری از مناطق مازندران دوبیتی‌هایی وجود دارد که به نوعی توصیف کنندۀزندگی چوپانان،دامداران، و کشاورزان منطقه است. درونمایه ی اغلب این دو
بیتی‌ها عشق است.در گویش مازندرانی به دوبیتی، ترانه وتبری  گفته می‌شود. این ترانه‌ها بیشتر ریتمیک و با موسیقی عجین است و گاه ترجیع بندهایی در پایان آن می‌آید. از انواع این ترانه‌ها می‌توان به امیری، طالبا، کیجاجان، گهره سری، موری، نواجش، حقانی و...اشاره کرد. به کسی که این ترانه‌ها را اجرا می‌کند «شعرخون» می‌گویند. شعر خون مانند خنیاگران ادب فارسی علاوه بر داشتن صدای خوب و آشنایی با موسیقی نزد مردم مازندران مقدس هستند. این گروه بر خلاف لوطی‌ها ارزش و اعتبار ویژه ای در میان مردم دارند.
بخش دیگری از شعر آوازی مازندران به شکل منظومه و داستانی است و گاه با بند‌هایی به هم متصل می‌شوند. سوت‌ها ومنظومه‌های عاشقانه در این گروه جای دارند.این اشعار اغلب به شرح داستان دلدادگی یا دلاوری‌های مردان و زنان مازندرانی می‌پردازد.
از این پس در هر شماره از گاهنامۀ« ونگ و وا» نمونه‌هایی از این ترانه‌های قدیمی و رایج در مازندران برای علاقمندان و دوستداران فرهنگ و ادب مازندران آورده  می‌شود.

کیجاجان(kijâ jân)

کیجاجان یا کیجاجانک ترکیبی از دو واژه‌ی کیجا به معنای دختر و جان به معنای عزیز است و شامل ترانه‌هایی است  که در آن دختری با ذکر نام یا غیرمستقیم  یا با عنوان »کیجاجان »مورد خطاب قرار ‌می‌گیرد. قالب اصلی کیجاجان‌ها دوبیتی است.سراینده گاهی نام معشوقۀ خود را در آغاز، میانه یا پایان دوبیتی ذکر می‌کند و در برخی موارد تنها به ذکر کیجاجان اکتفا می‌کند و یا بدون اشاره به شخص خاصی از ماجرای عشق خود سخن می‌گوید. اسامی همچون  لیلا خانِم، آی بانو، آی سوری سوری، شیرین جان، زهرا خانم، مریم بانو، طیبه جان، صنم و... در این ترانه‌ها بسیار رواج دارد. برای آشنایی بیشتر خوانندگان نمونه‌هایی از کیجاجان آورده می‌شود:


  کیجا تِره چیه ته رَنگ دَهوشتِه                   ته پیِر بَزوهه یا مار بَکوشـته؟
   نا پیر بزوهـــه نا مـــار بکوشته                   دیر شِما بوهِه عاشق سَرهِشته
ای دختر!چرا رنگ رخسارت برگشته،پدرت تو را زده یا مادرت تو را کشته است؟ نه پدرم زده نه مادرم مرا کشته است ،دور از شما باد عاشق مرا تنها گذاشته است.
                                           *        *         *                                              

  سـَرِ راه و سـَرِ راه و سـَرِ راه                         سَرِ راه رِ بـیته یک مـارِ سیـاه
  اول مـِره بَزن نِخوامــبه دنیا                          دوّم یار رِ بَزن نِداشــته وِفــا  
بر سر راهم دو مار سیاه قرار گرفته است.اول مرا بزن که دنیا را نمی‌خواهم ،دوم یار را بزن که بی وفا بود.
                                        *         *         *                                                  
ساعـت چار بَهـیه مه یار نِموئـه                        چه بِلا بَر سَـرِ مه یار بِموئـه؟
بورم خَوِر هایـرِم صَرای چپّون                      مه یار رِ نَدینی در این بیابون  
ساعت چهار شد و یارم نیامد،چه بر سر یارم آمده است؟بروم واز چوپان صحرا سراغ یارم را بگیرم  و بپرسم که یارم را در این بیابان ندیده اید؟
                                       *           *           *                                            
مسلمانون مه دل رِ غَم بَهیته                      عَلــفِ صـَرا رِ شَبــنم بَهیــته
الهی مِن بــَوّم علِف صَـــرا                     گو و گِسفِن مه سَر بَکِنن چِرا
مسلمانان دلم را غم گرفته است،بر روی علف صحرا شبنم نشسته است.خدا کند که من علف صحرایی شوم  و گاو  و گوسفند بر روی من چرا کنند.
                                   *            *           *                                     
مه دلبَرِ پیغوم ،وَقت و بی وَقته               بِلا تِه اِقـوال و بِلا مه بَخـتِه
مه لَدِّ بهــیرین مـوزیِّ تـخـته                مه دِلبر بَدونه، جدایی سَخته
دلبرم گهگاه و پنهانی پیغام می‌فرستد،لعنت به سعادت و بختِ من و تو باد.لحد مرا از چوب بلوط بسازیدتا دلبرم بداند که جدایی سخت است.
                                  *           *           *                                 
ته رِ بَـتمه نَـپوش، مَلمَلِ جِمـه               ته رِ بَتـمه نَشـو کوهـیِ خِـنه
فِردا بِهار اِنه کوهی شونه کوه             بیچاره عاشِقِ چِش نَشونه خو
تو را گفتم پیراهنی از جنس ململ نپوش،تو را گفتم زن کوهی نشو.فردا بهار می‌آید و کوهی روانه ی کوه می‌شود چشمان عاشقِ بیچاره به خواب نمی‌رود.

نتایج انتخابات شورای شهر قائم شهر

پایگاه خبری شمال پرس:فرمانداری قائم شهر، اسامی منتخبان شورای اسلامی شهر قائم شهر استان مازندران را اعلام کرد.بهنام طیبی با 13 هزار و 166 رای اول، منوچهر حیدری قادیکلایی با 11 هزار و 239 رای دوم و سعید میرزایی کوتنایی با هشت هزار و 789 رای سوم شدند.

فریبرز فتحی کارمزدی با هشت هزار و 715 رای، نصرالله دریابیگی با هشت هزار و 533 رای و مهدی ابراهیمی بشلی با هشت هزار و 245 رای به ترتیب نفرات چهارم تا ششم شورای چهارم قائم شهر انتخاب شدند.

محمد علی صالح زاده با هشت هزار و 166 رای هفتم، جعفر احمدی گرجی با هشت هزار و 23 رای هشتم و احسان اسماعیلی نجار با هفت هزار و 859 رای نفر نهم شورای چهارم قائم شهر از سوی مردم حائز رای آوری شد.

علی غفوری با هفت هزار و 780 و علی طالبی قادیکلایی با هفت هزار و 585 رای نفرات دهم و یازدهم شورای چهارم قائم شهر شدند.

محمد نصیر متانی بورخیلی، فضل الله روحانی زاده قادیکلایی، نادعلی نیازی اوریمی، سید محمد سادات نیا، رضا خانی کوچکسرایی به عنوان اعضای علی البدل شورای اسلامی چهارم شهر قائم شهر انتخاب شدند.

انتخابات شورای چهارم همزمان با ریاست جمهوری در 24 خرداد 92 برگزار شد